جان پناه

یک راه برای آرام کردن لیلی جان، عمودی خواباندن جگرگوشه روی شانه چپ است، به صورتی که ضربان قلب شما را حس کند...

سر کوچکش را می گذارد روی شانه شما، نفسهای گرمش می خورد به پشت گردنتان و آرام آرام خوابش می برد :-)

چند هفته ای است، شاید یک ماه یا بیشتر حتی، که در این حالت دست راستش را به جایی گیر می دهد، انگار که بخواهد مطمئن شود که نمی افتد، به یقه پیراهن، بالای شانه یا رشته ای آویزان از موهای پشت سر...

اما گاهی دستهای کوچکش مشت شده باقی می ماند روی گردن یا کناره ی ترقوه، بی آنکه چیزی را گرفته باشد... به خیال کوچکش چیزی را در مشت گرفته، جان پناهی شاید...


پ.ن. آنقدر کارهایم تلنبار شده و هی در ذهنم اولویت بندی کردم و یادم رفته که دست به دامن این اپلیکیشن های TO-DO شده ام :-| در همین راستا در keep گوگل جان، چند تا category ساخته ام و پاسخ به کامنت های شما بالای لیست friends می درخشد :-)

۱۰
۱۸ مهر ۲۲:۵۴ انگور ...
وااااای اصلا نمی دونین که من با خوندن این پست ها چه غش و ضعفی کردم ^_^
اشتباه میگن، مادری خود خود بهشته ^_^
چی بهتر از اینکه آدم جان پناه تمام وجود خودش باشه ^_^
خوشیتون، حال خوبتون مستدام باشه ^_^زیاااااد

چه تعبیر قشنگی بود که مادری خود بهشت است :*

۱۱ مهر ۰۸:۴۵ مهدی صالح پور
از سختی های زندگی مدرن!

لیست های تلنبار شده ی انجام نشده :(

۱۱ مهر ۰۵:۵۴ ♫ شباهنگ
چه شیرین و دلنشین توصیف کردی خوابیدنِ لیلی رو ^-^
خدا حفظش کنه 

مرسی شباهنگ مهربان جانم :*

۱۱ مهر ۰۳:۴۲ مترسک ‌‌
لیلی 3>

دایی جانش :)

۱۰ مهر ۲۲:۱۸ آقاگل ‌‌
گفتین کامنت ها یادم افتاد این چند روز فقط پست رفتم. و جواب کامنتا رو ندادم. :|

پس هم دردیم با هم :) انگار یه بار مسئولیتی رو دوش آدمه وقتی جواب کامنت ها رو نداده

۱۰ مهر ۲۲:۱۷ آقاگل ‌‌
عنوان چه خوب بود برا این پست. :))

یه پست دیگه داشتم آقاگل خیلی قدیم ها، ایام جوانی :) درباره کوه بود، اون هم عنوانش همین بود :)

۱۰ مهر ۲۱:۳۸ بهارنارنج :)
یه حس خاصی بهم داد:)

خداحفظش کنه

:) خیلی حس خوبیه :*

هر وقت یکی از سه قلوها اینجوری تو بغلم خوابش می بره , اینجوری که نفس هاشونو حس می کنم, جوری که انگار بغل آدم امن ترین جا براشون میشه! اینقدررررر دلم می خواد که یکیشون برای همیشه برای خودِ خودم می بود *__* 
که کاش مادر باشم, که کاش مادر بشم *__* 

وای توکا جانم، توکای مهربانم :) تو همین الان هم مادر شدی انگار، با اون سه قلوهای نازم :*

۱۰ مهر ۲۰:۱۶ پسر مشرقی
ای جانم. خوش به حالت مامانِ لیلی که این عروسک رو داری 😊

این لیلی جان، عزیز دل همه مون است پسر جان :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان