از اون داستان هاست که دهن به دهن گشته :-)

چه حرفا چه چیزا :-) در نگاه اول جالب بود، بعد آدم به فکر فرو می رفت...

مشکوکه :-)

آره دیدم، صابر علاوه بر تکرار جومونگ و یوزارسیف، تکرار اینم می دید :دی

مشکوکه :-)

:-|

هی از شیطون امتحان می گیرن، هی رد میشه :-)

به نظر اساس داستان راست بود ولی خیلی یک کلاغ چهل کلاغ شده...

جدی میگی؟ نمی دونستم :-|

چقدر شوکه شدم خودم وقتی پایان داستان رو شنیدم :-)

در راه های خلاف :-)))

هوش سیاه :-)))

راننده تاکسی نبود؟ :-)

باگ های داستان زیاده، ولی در نگاه اول آدم شوکه میشه :-))) قبل از تفکر عمیق شرلوکی :-)

:دی

حالا جای دزده نیستم ولی بارنامه میخواد، مجوز میخواد و اینا، هی از این شهر به اون شهر :-)))

موج مکزیکی های فراوان :-)))

به نظر مشکوک میاد، سینه به سینه نقل شده، ولی اولین بار که شنیدم بسیوووور تحت تاثیر قرار گرفتم :-)