سال ۹۵ که تمام شد برای ۹۶ هدف گذاری نکردم (خلاف قاعده هر ساله)، چرا؟
چون حدس می زدم که پیش بینی نشده های ۹۶ آنقدر زیاد باشند که قدرت برنامه ریزی را از دستان برنامه ریز من بربایند :-)
و این گونه ۹۶ آمد،لبریز از تجربه های جدید، از استراحت مطلق تا زایمان، از برخورد نزدیک با رفلاکس جگرگوشه (غربالگری، پایش رشد، ...) تا ملاقات با دکتر اطفال، از تصادف برادر صابر و حواشی آن تا برگشت به کار و ریلیز موبیکار، از همه دورهمی ها تا تشویش ها و نگرانی های محیط کار، از همه تجربه های ناب مادرانگی (شیر دادن، شب های واکسن، اولین لبخند لیلی، خنده های از ته دل، واکنش نشان دادن به اسم، دست دراز کردن برای این که مرا بغل کن، نشستن، غذا خوردن، غلت زدن، در تلاش برای چهار دست و پا رفتن و ایستادن....) تا یک ماه درد جراحی دندان عقل
خوب که مرور می کنم امسال نزدیک به دو ماه درد کشیدم، روزهای بعد از سزارین، روزهای بعد از دندان عقل...
و نزدیک به دو ماه زندگی مشترکمان روی هوا بود، روزهای بعد از تصادف برادر صابر...
و چقدر چیز جدید یاد گرفتم، از "در استراحت مطلق چه کنید تا خیلی سخت نگذرد" تا "برای التیام درای ساکت چه کنید"
و چقدر اینترنتی خرید کردم (دیجی کالا باید از من به عنوان مشتری پایه تقدیر کند)
و چقدر درباره کودکی و والدگری مطلب خواندم
سال ۹۶، سال بلوغ بود، بلوغ مادرانگی و این همه چقدر درد داشت، درد بزرگ شدن، درد مادر شدن...
و چقدر زیباست این همه درد...
بهارتان شاد :)