من بحران سی سالگی نداشتم چون سی سالگیام را دوست داشتم، همان اندازه که سی و پنج سالگی، حتی میتوانم بگویم سی و پنج سالگی را بیشتر :)
در کل پختگی همراه با قدرت مالی دهه چهارم را بسیار میپسندم، دورهای که عمدتاْ از آشفتگی روحی/روانی/مالی/شغلی دهه سوم دور شده و هنوز به دام ناتوانیهای احتمالاْ جسمی دهههای بعدی نیافتاده (و آخرین فرصت برای جلوگیری است البته، هم مالی، هم جسمی و هم همه چی :دی).
سی و پنج سالگی یک جورهایی به آدم حس میانسالی میدهد (مخصوصاْ اگر میانگین سنی را ۷۰ در نظر بگیریم)، همان قدر خاطره از گذشته و همان قدر امید به آینده :)
میان سالی ام را دوست دارم، مثل روزهای سه شنبه که وسط هفته است، یک جور تعادل پنهان دارد با خودش انگار.
خوش آمدی سی و پنج سالگی نازنین من :)
خوش نشستهای بر جانم :)