الان حدودا ۵ شب است که شبها کار میکنم، از حدود ساعت ۱۰ تا ۲ یا ۳ صبح*.
نمیدانم آنهایی که جغد درون دارند چطوری روزگار میگذرونند ولی درون من یک مرغ سحرخیز زندگی میکند که ترجیح میدهد شبها ساعت ۱۰ بخوابد و صبحها بین ۴.۵-۵ بیدار بشه!
خواستم بگم در این پنج روز، مرغ درونم نه تنها به جغد بودن عادت نکرده، بلکه دچار فرسودگی جغدی شده...
هیچ وقت دیگه در زندگیام به اندازه الان دلم نمیخواسته که استراحت کنم، حتی موقعی که کنکور داشتم، یا لیلی تازه به دنیا آمده بود :-|
* باید اشاره کنم که جوجه سحرخیزی هم دارم که هر روز زنگ ساعت ۷ رو برایم کوک میکند :)