سال ۹۷ برای من با چهار دست و پا رفتن لیلی شروع شد، و با دغدغه مهارتهای کلامیاش تمام... پارسال بعد از پایان تعطیلات، در اواسط نه ماهگی، اولین کارگاه مادر و کودک رو تجربه کردیم. و کل سال ترکیبی بود از کارگاههای مادر و کودک مختلف، دورههای فرزند پروری (حضوری، مجازی، سی دی، صوتی)، استرس پروژههایی که نیمه شب انجام میدادم و تمام نمیشد، جلسات مشاوره، خواندن کتابهای روانشناسی کودک، آرامش مدرسه طبیعت، بازی و دورهمی در پارک، خانه دوستان و گروه مادرانی که مدتی همراهشان بودم و از آن روزها چند دوست خوب صمیمی برایم به یادگار مانده...
نیمه دوم سال با زمزمههای زندگی خارج از کشور شروع شد و با ماموریتهای طولانی مدت صابر، در نهایت ده روز مانده به پایان سال، کشور را ترک کردیم... تجربهای جدید و بسیار دور از دایره امن مادری که یک سال تلاش کرده بود با همه بیثباتی اوضاع مملکت، مهارتها و چیرگیهای لازم برای قابل پیشبینیهای آینده کودکش را به دست بیاورد :)
هر چند ۹۷ برای من سال فرزندپروری بود، میخواهم ۹۸ را متفاوت شروع کنم، سال سی و ششم، امسال میخواهم فرزند خودم باشم :) میخواهم برای گسترش دایره امن خودم کاری بکنم، از کار سادهای مثل تجربه دوچرخهسواری در خیابانهای امن اینجا (مخصوصاً با لیلی) تا تجربه کار در اروپا (حتی دورکاری یا کارآموزی)، با ترکیبی از ورزش، مسافرت و زندگی سالمتر :)
میخواهم لپ تاپ جدیدی بخرم، و شاید دوچرخه، کل شهر را بگردم و حتی شهرهای نزدیک، میخواهم فصل جدیدی از کار و زندگی رو شروع کنم، با همه تجارب کارمندی، فریلنسری، دورکاری، پروژهای و ... اگر بشود لیلی را نصف روز بگذارم مهدکودک و تمام آخر هفته و صبحها رو عمیقاً با هم خوش باشیم.
بسمالله سال ۹۸، خوش بنشینی بر جان من...