امروز در راه مهدکودکی که با لیلی رفتیم بازدید، یه مدرسه ابتدایی* بود با یه حیاط در حد پارک :) و بچهها مشغول بازی و شادی، این که میگم پارک واقعاً پارکی بود مفصل، پر از تاب و سرسره و بچههایی با مهارتهای فیزیکی فوق العاده :)
نشون به اون نشون که ما چهل و پنج دقیقه بعد از مهدکودک زدیم بیرون و بچههای مدرسه همچنان در پارک-حیاط دوست داشتنیشان در حال بازی، و نکته مهم رو گرفتین؟ این که چرا من میتونستم داخل حیاط مدرسه رو ببینم؟ چون حیاط مدرسه دیوار نداشت و فقط یه لبه داشت که حریم مدرسه رو از محله جدا میکرد، وگرنه که بچهها میتونستند خیلی راحت بیایند بیرون :)
یاد بچگیهای خودم افتادم و اون یه ربع زنگ تفریح در حیاط خالی با دیوارهای زندان اوین که با کلی التماس شاید یه توپ والیبال بهمون میدادن :-| که اونقدر درگیر استرس کلاس زنگ بعد بودیم که ترجیح میدادیم همون جا تو کلاس بمونیم و اصلاً تو حیاط نرویم ...
* مدرسه ابتدایی اینجا یعنی از چهار تا دوازده سال.