مامان لالا :)

یکی از چالش‌های اخیر من این است که موقع خواندن داستان قبل خواب، لالایی یا وقتی که می‌خواهم ادای خوابیدن رو در بیاورم که "لیلی جان ببین مامان خوابید، تو هم بخوابی دخترم..." واقعا خوابم می‌بره :-|

و نه این که یک کله بروم تا صبح، یه هو می بینی ساعت یک، دو، یک ساعتی حوالی نیمه شب بیدار میشم، با دندان نشُسته، نماز نخونده و از همه داغون‌تر این که دیگه خوابم هم نمی‌بره و یکی دو ساعت به سقف باید خیره بشم و گوسفند بشمارم :-|

* وقتی اذان مغرب ساعت ده و بیست دقیقه شب است، دیگه در نظر بگیرید ساعت هشت که لیلی می‌خوابه عصر محسوب میشه :دی

۱۲
ای جانم به این دخترمون :)
یه پیشنهاد برای خوابیدنش که نمیدونم رو بچه های الان جواب میده یا نه. بچه که بودم مامانم این کاستای قصه و شعر بچگونه برام خریده بود موقع خواب برام میذاشت. بعضی شبا به عشق این کاستا زود میرفتم تو تختخواب. بعضیاشون مال کانون فرهنگی هنری سحر بود اگه درست یادم بیاد، مثلا بابا ریش برفی و زبون دراز و ... . الان حتما تعدادش بیشترم شده و به هر زبانی هست. شااااید لیلی هم خوشش بیاد.

عزیزم :)

من خودم هم خیلی کاست های زمان بچگی ام رو دوست داشتم :)

۰۸ خرداد ۰۴:۰۷ ام اسی خوشبخت
فکر کنم برای همه مادرها این اتفاق میوفته, بچه داری واقعا سخته, خداقوت :)

*برام جالب بود کشورهایی که نزدیک قطب هستن چطور روزه میگیرن! یه بار سرچ کردم, منطقی ترین حکم این بود, تو روزهای خیلی طولانی نگیرید و زمانی که روزها کوتاه تر میشه جبران کنید. و باحالترین حکم برای مرجعی بود که گفته بود به وقت تهران بگیرید! :))

آره به وقت تهران رو من هم شنیده بودم :دی یا به وقت مکه هم میگن

میبینم که همه خواب آلویی شما رو نادیده گرفتن و همه حواسشون به اینه که چند ساعت روزه گرفتن اونجا طول میکشه! البته حواس خودمم به همین پرت شد :-)))

نکته مهمتر این که هیچ کس به این فکر نکرد که گرچه روزها برای روزه گرفتن طولانیه، ولی امشب برای شب قدر عالیه :دی


از ۱۰:۳۰ تا ۲ :) 

۰۷ خرداد ۱۶:۵۰ قاسم صفایی نژاد
اذان صبح ساعت چنده؟

ساعت دو صبح :-)

وااای یبار اومدم بچه پسرخاله جان رو بخوابونم به همین شیوه بیهوش شدم و از اینکه یکی رو گردنم نشسته بود داشت میزد تو صورتم بیدار شدم :))) سه ساعتی گذشته بود . جا داره بگم تمام صورت و دست و لباسم ماژیکی شده بود :| دیگه جرئت نمیکنم برا هیچکی این کارو کنم :))

چه خاطره‌ای بود :دیییییی

۰۷ خرداد ۱۰:۰۶ سوره کوثر
جدای از محتوای پست، حس و حال روزه گرفتن اون هم اونجا خیلی لطیف و دوست داشتنی بود. شاید خودتون هم قصد انتقالش رو نداشتید ، اما این لطافت رو از فرسنگها فاصله رسوندید.

التماس دعا امشب.

محتاجیم به دعا :)

۰۷ خرداد ۰۹:۲۰ خانومی ...
اونجا روزه گرفتن جهاده دیگه 😑😐

جهاد اکبر :))))

۰۷ خرداد ۰۸:۴۵ گندم بانو
چه جالبه اونجا!!! :)
من خوشم میاد هوا همش روشن باشه ^__^ به شرطی که نخوام روزه بگیرم البته :/
:))

دیگه یه موقعی هم همه‌اش قراره تاریک باشه، خدا رحم کنه تا اون موقع :)

۰۷ خرداد ۰۷:۱۰ مـارﮮ :)
اگر اونجا کسی میتونه روزه بگیره نشون میده مسلموناش واقعا مسلمونن :دی

اینجا غیر مسلمون‌هاش بی روزه از مسلمون‌های ما با روزه بیشتر مسلمونند :)

یعنی از نزدیک دیدم که میگم :دی

۰۷ خرداد ۰۴:۱۲ جولیک ‌‌‌‌‌
http://javgiriattt.blogsky.com/1395/04/20/post-1802/%D9%84%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%88-%D9%82%D8%B5%D9%87

مرتبط :دی

من این رو قبلاها که تو لیست پیشنهادهای روزانه ات بود، قدیم، خونده بودم :)


ولی امشب امتحان کردم و خوب بود :*

۰۷ خرداد ۰۲:۰۱ بهارنارنج :)
:))آخی

:)

۰۷ خرداد ۰۰:۵۵ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
زحمت افطار و سحری‌شون یکی میشهD:
خب شش ماه دیگه هم برعکس میشه دیگه؟!

آره شش ماه دیگه جون میده آدم هی روزه بگیره :دی

ده و نیم تازه شب میشه؟؟ عححح o__O 
بعد چجوریه؟ خوبه؟ بده؟ 
من ترجیح میدم زودتر شب شه وقتایی که کار دارم! آخه فکر میکنم وقتم کمه و استرس میگیرم کار میکنم :دی ولی وقتی میبینم هوا روشنه با خودم میگم عححح خب هنو وقت دارم، بعد میبینی مثلا ساعت ۸عه :/ 
بعد تازه مثلا باید وایسید ساعت ۱۱ تازه نماز بخونید؟ سخت نیست؟ خا آدم شاید خسته‌ بود خواست زود بخوابه '_' 
(وی فردا امتحان دارد، هی غر میزند :| )

ایشالا امتحانت رو خیلی خوب بدی :)

برای من که میخواهم بچه بخوابانم خوب نیست، ملت هم از شش هفت میرن خونه، چون سرده برا علافی، برا همین بهتره تاریک بشه به نظرم

۰۶ خرداد ۲۱:۴۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
اذان صبح کی میشه اون وقت؟!
میخوام ببینم اون وریا چند ساعت روزه میگیرن؟! :-)))

دو صبح :-| الان سرچ کردم نمی دونم ملت با همین افق روزه میگیرن یا مکه 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان