لیلی گفت: "برو" و با دست پروانه رو دور کرد، گفتم: "لیلی جان، پروانه است، نگاهش کن چه نازه، پروانه، پروانه، بیا" یه هو صدای یه خانمی از بالا گفت: "شما الان گفتین پروانه؟" :-)
چی؟ شاخکهایم تیز شد، کی داشت فارسی حرف میزد؟ کسی از من سئوال پرسید؟ صدا از کجا بود؟ سرم رو بلند کردم و دیدم یه خانمی تو بالکن ایستاده و با لبخند نگاهم میکنه، دوباره گفت: "شما گفتین پروانه؟"
گفتم: "بله بله" و نیشم تا بناگوش باز شد که یک نفر داشت فارسی حرف میزد، کجا؟ تو بالکن خانه همسایهی کناری :) کمی با هم گپ زدیم، من و لیلی کنار باغچهی خونهی اونها تو خیابون و اون تو بالکن طبقه دوم، گفت اسمش کریستین است و نیمه ایرانی، با همسر و پسرش ده روز است آمدند اینجا.
فرض کن یه خانواده اینترنشنال واقعی: پدر ایرانی، مادر فرانسوی، شوهر هلندی، بیست سال لندن بودند و بچهشون انگلیسی :دی برایم جالب بود که اینقدر خوب فارسی حرف میزد، مخصوصاً که پدرش ایرانی بود، نه مادرش؛ حتی بهش گفتم، کلی خوشحال شد، گفت: من همیشه فارسی رو دوست داشتم، همیشه و همین چند دقیقه قبل داشتم با عمهام تو تهران صحبت میکردم :)