دوباره سُر خوردیم تو سرما... باران میبارید امروز نمنم و سرعت وزش باد ۳۷ کیلومتر بر ساعت، و همان عامل اصلی سرمای استخوان سوز اینجاست، باد سرد شدید :-| رسیدیم کنار بوته تمشک پارک همیشگی، باقیمانده تمشکها از سرما خشک شده بودند، نگاه لیلی مانده بود روی تمشکهای خشک شده... کلی گشتم در بوته، بالا پایین و برای لیلی میگفتم که فصل تمشک تمام شده جانِ مامان که یک دانه تمشک دیدم، هورا :) یه تمشک آبدار سیاه زیر یک برگ در امان بود از سوز سرما... شد برای لیلی، آخرین تمشک، تمشک لیلی :)
پ.ن. داشتم به دوستم میگفتم که لیلی شانه کردن را دوست ندارد، موهای دخترم وحشی است، گفت: اصلا تو منابع ادبیاتمون داریم که موی لیلی پریشون و پر پیچ تاب بوده و دل مجنون هم تو همین پیچ و تاب گیر کرده بوده...
خانم شونه نکن، شونه نکن خانوم :))))))