اخیرا خیلی پیش اومده که یک اتفاقی افتاده و بعدش دیگه خود سابقم نبودم و یک پله یا بیشتر رشد کردم و بزرگ شدم، به خاطر تنها بودن در غربت است؟ نمیدونم! به خاطر خلوت بودن برنامه روزانه از جبر زمانه است؟ شاید! به خاطر سن و سال است؟ ممکنه!
هر چی که هست، این وسط یک چیزی تغییر کرده، انگار اتفاقات با تاثیر عمیقتری رخ میدهند و ماندگاری بیشتری دارند. انگار وسط قایق سواری در این دریاچه وحشی با هر سقوط لمسکننده، حس میکنم دارم کمی بزرگ میشوم و قویتر، رنجها به زندگی ما معنا میدهند...
پ.ن. مجتبی شکوری هم کشف جدید این روزهایم هست...