تشویق و تنبیه

هیچ وقت به این فکر کردید که نتیجه‌ی آموزش و پرورش مبتنی بر تشویق و تنبیه چیه؟ این‌که منبع انگیزه آدمیزاد رو از درونی به بیرونی تغییر می‌دهد، یعنی چی؟ تنبیه رو به خودتون واگذار می‌کنم ولی در تشویق همین بس که من آدمیزاد به صورت ذاتی مشتاق رشد و یادگیری هستم، مثل بچه کوچولویی که شوق راه رفتن دارد، حالا اگر هر بار راه رفت به‌اش شکلات بدهی یادش میره که ذاتاً دوست داشت راه بره و تا بهش شکلات ندهی راه نمیره، به این میگن تبدیل یه انگیزه درونی به بیرونی :-|

۱۷
۲۴ شهریور ۱۱:۴۳ سایه نوری

خب نوشتن تبدیل به حرفه ی من شده.. من کارم تولید محتوای متنیه.. اوایل واسه ۵۰۰ کلمه ۵۰۰۰ تومان میگرفتم! و شاید ۱۰ ساعت روش وقت میذاشتم.

بله نمیشه گفت عوامل بیرونی و پول اصلا واسم مهم نیست نه.. اما خیلی جالبه واسم که من قبل نوشتن به پول و خوانده شدن فکر میکنم اما حینش اصلاا.. حینش دنیا واسم خاموش میشه، من سحر میشم و با کلمات عشقبازی میکنم.. یعنی وقت نوشتن، دنیا و پولش و اخبارش و ویروسش و.. واسم تمام تمام میشه. این باعث میشه شجاعانه خلق کنم.. 

و بعدش هم برای ویرایش و... هربار خلقم رو میخونم، باز سرخوشی و آزادی از هر چیزی بیرونی، سراغم میاد.. 

کلا حساب کتابهام، مال قبل خلقه انگار 😊😊

واسه همین میگم شاید پیدا کردن کاری که عاشقشیم حلال خیلی چیزها باشه.. و ابعاد درونی کردن رو افزایش بده..

نمی‌دونم برای من نماد کسی که عاشق کارش بود و پول رویش تاثیر نذاشت قمرالملوک وزیری بود که حتی آخر عمری گلیمش هم برداشتند از زیر پایش کشیدند :( 

کلا خیلی سخته وقتی از حالت عشق درونی به دریافت بیرونی میرسی هنوز اون شعله درون رو خوب شعله ور نگه داری بدون تاثیر از بیرون، مسلما نشدنی نیست و درستش همینه، اگه به اون درجه رسیدی دمت گرم :)

۲۲ شهریور ۱۱:۴۵ سایه نوری

خب اینکه گاهی واقعاا محیط مهمه رو نمیشه کتمان کرد.. 

اما خب من خودم مثلا عاشق نوشتنم.. خب حتما خوانده شدن شیرینه اما وقتی مینویسم و غرق میشم توش هیچی اون بیرون مهم نیست: قضاوتش، خوانده نشدن و.... 

انگار دنیا می ایسته؛ فکر میکنم عشق به کار و خلق شجاعانه خیلی چیزها رو درونی میکنه.. 

در واقع درونی بودن انگیزه هست که باعث میشه عاشق کار باشی و از خلق شجاعانه لذت ببری، مثلا اگه مدتی برای نوشتن فقط پول بگیری و تبدیل به حرفه ات بشه شاید روی این حسی که الان داری تاثیر بذاره

۲۲ شهریور ۰۸:۰۹ آقاگل ‌‌

یاد یک داستانی افتادم که مثال خوبی می‌تونه باشه. داستان از این قراره که یک پیرمردی بود که نزدیک یک مدرسه‌ای خونه داشت و خونه‌اش رو خیلی دوست می‌داشت. اما ظهر که می‌شد، از دست بچه‌ها آسایش نداشت. بچه‌ها که از مدرسه بیرون می‌اومدن، چندتایی قوطی نوشابه پیدا می‌کردن و شروع می‌کردن به بازی کردن. پیرمرد فکر کرد چکار کنه با این سروصداها؟ یک روز ظهر پا شد، صندلیش رو گذاشت دم در و نشست به تماشای بچه‌ها. بعد رو کرد بهشون و گفت دمتون گرم که میاید اینجا بازی می‌کنین. من خیلی کیف می‌کنم با قوطی بازیتون. بیاید نفری یه دلار بهتون انعام بدم. پیرمرد یک هفته این کار رو تکرار کرد و بعد از یک هفته، رفت توی تخت‌خوابش و راحت خوابید. بچه‌ها روزی که پیرمرد از خونه بیرون نیومده بود، اول خواستن مثل هرروز شروع کنن به قوطی بازی. ولی بعد پیش خودشون گفتن: یعنی هم قوطی بازی کنیم، هم پولی گیرمون نیاد؟ یعنی پیرمرد خوشحال بشه و ما ناراحت؟ نمیشه که. نامردیه. پس ما هم قوطی بازی نمی‌کنیم!

 

این مثالتون عالی بود آقاگل، مثل اون مدرسه‌ای که برای این که والدین زود برن دنبال بچه‌هاشون جایزه گذاشت و تاثیر منفی اش رو دیگه نمی تونست جمع کنه، چون من والد به ذات مادر بودنم علاقه دارم که زود برم پیش بچه، حالا وقتی جایزه میذارن انگار براش ارزشی گذاشتن که معادلش نیست

۲۲ شهریور ۰۷:۳۷ داروخانه آنلاین درمانگیاه

پس بگو بخاطر همین بوده که پدرمادرای ما فقط قسمت تنبیه رو بلد بودند نه قسمت تشویق رو خخخخخخخ

هزینه اش کمتر بوده:دی

۲۱ شهریور ۱۴:۳۸ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

حالا فهمیدم چرا پدر و مادرم خیلی اهل جایزه گرفتن برام نبودنD:

:دی 

۲۰ شهریور ۲۱:۴۷ جولیک ‌‌‌‌‌

من تمام انگیزه‌م برا تمام کارایی که می‌کنم ترس از بلا ملاست. :)) یعنی حتی مشوق بیرونی هم نه، "فلان کارو کنم بهم جام قهرمانی بدن" هم نه، "بهمان کارو کنم که نمیرم و استخونام تا ابد تو حفره اسرار بمونه".

:))))

باید به طور اورژانسی تو بخش shame، pain، blame به موردت رسیدگی کنیم فرزند :دی

۲۰ شهریور ۱۸:۲۵ پشمآلِ پشمآلو

خو باس چی کرد ک انگیزه درونی از بین نره؟

خیلی سخته جوابش 
در مورد فرزندپروری راهش عشق بدون شرط است، کتاب فرزندپروری بدون شرط الفی کوهن کمک میکنه، در مورد نظام آموزشی هم همین طوره در ابعاد بزرگتر، باید فعالیت های مبتنی بر رقابت حداقل تا دوازده سالگی حذف بشه تا عزت نفس کودک و باورش به خودش به بیرون شرطی نشه و بچه ها به سمت بازی های مشارکتی یا فعالیت هایی که تویش برنده بازنده نیست برده بشوند و از توصیف فعالیت بچه استفاده کنیم به جای جایزه

۲۰ شهریور ۱۸:۲۳ مترسک ‌‌‌‌‌

مثل اکثر فعالین فضای مجازی (وبلاگستان و شبکه‌های اجتماعی) که اگه مشوق بیرونی (مخاطب) کم داشته باشن، کلاً بی‌رمقی و نهایتاً خداحافظی سراغشون میاد

میخوام از همین پست شروع کنم به جواب دادن به کامنت‌ها، این دفعه برعکس پیش برم ببینم چطوریه :)


آره دقیقا دقیقا، میخواستم تعداد لایک رو برای نوشتن مطلب مثال بزنم ممنونم خیلی مثال خوبی بود 🙏🏻

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان