چند وقتی است رابطههای دوستیام را شخم میزنم، شاید شروعش از پارسال (زمان قطعی اینترنت آبان) بود که در دوری و تنهایی، درگیر مفهوم صمیمیت و تعریف متفاوتش از دید افراد مختلف شدم. نتیجه اینکه یکی از امنترین لحظههای شروع دوستی، زمانی است که شما بالا پایینی ویژهای نسبت به فرد مقابل حس نمیکنید، یعنی از طرف مقابل در یک یا چند زمینه بت نمیسازید (فلانی چقدر مادر خوبیه، چقدر خوشگله، درسش خوبه) یا فکر نمیکنید در یک یا چند زمینه، نسبت به بقیه خیلی تک و خاص هستید، علیرغم شکستهنفسی و انکار ظاهری (من خدایگان زیباییام، خیلی باهوشم، انگلیسی رو مثل بلبل حرف میزنم و بقیه گنجشک هم نیستند).
البته که این در اصل، به میزان ارزشمندی درونی شما برمیگردد (نه عشق، اعتبار، تایید، تحسین بیرونی)، ولی این امکان وجود دارد که در برابر افراد مشخصی آسیبپذیری بیشتری داشته باشید، بنا به گذشتهی شما و رفتار طرف مقابل؛ پس خوب است احتیاط کنید.
زنگ خطر ۱: آیا گاهی مورد مهمی را از طرف مقابل پنهان میکنید تا چهارگانهی "عشق، اعتبار، تایید، تحسین" را دریافت کنید؟
زنگ خطر ۲: آیا رفتارهای آزاردهنده (بیمحلی، تحقیر، دست انداختن، ناسزا، ورود به حریم...) نشان میدهید ولی به نظرتان همچنان چهارگانه "عشق، اعتبار، تایید، تحسین" را دریافت میکنید؟
زنگ خطر ۳: آیا طرف مقابل همیشه با درخواست کمک میآید و کلی هندوانه زیر بغل شما میگذارد و اصرار دارد که چقدر تو خوبی؟
زنگ خطر ۴: آیا هنگام غرق بودن در تنهایی، بیکسی، درماندگی، سوگ، من خوب نیستم، سر و کلهاش پیدا شد؟
پ.ن. جواب هر کدام از این زنگ خطرها بله است، رابطه نیازمند بازنگری است.