بیرون رفتنمان بسته شده به باران شدید نباریدن، با دمای هوا به صلح رسیدیم :) در هوای دو سه درجه با وزش باد سی کیلومتر در ساعت، با فاطمه* بچهها را میبریم پارکی که در میان راه خانه ما و آنهاست، گاهی همراه کریستین. لیلی یک ساعت که میگذرد کاپشن و کلاهش را میکند و همانطوری میدود وسط ماسهها. روزهای قرنطینه میگذرد، سرد، خسته و تاریک؛ در آستانهی یک تغییر بزرگ.
* چند وقت قبل در همین پارک اتفاقی پیدایش کردم، پسر کوچولویش سام به زودی سه ساله میشود.