دنیا از دریچه چشم مادر

مادرانگی، مادر بودن یا مادر شدن، پیش از جگرگوشه، برایم خیلی خاص بود. مثل یک معبد دست نیافتنی پر از رازهای مگو و سر به مهر... گمان می‌کردم تجربه بی‌نظیر و منحصر به فردی باشد، بسیار تلاش کردم برای پذیرش نقش مادری آماده شوم (و همچنان در تلاشم :-|)، از همه نوع فیلم آموزشی، اپلیکیشن، سایت، کتاب، کارگاه والدگری و فرزند پروری گرفته تا اصلاح تغذیه و خواب و ورزش و بالا و پایین کردن انواع رسوم و مراسم ایرانی و ...، نه این که مادری خاص نباشد یا منحصر به فرد، نه! ولی به نظرم مقدس کردن تجربه‌ای که در آن ناگزیر از اشتباهی و حال خوش کودک در سال‌های اول به حال خوش تو گره خورده، نه تنها لذت مسیر مادری و همراهی با کودک را کم می‌کند، بلکه پتانسیل بدل شدن به یک نگرانی دائمی وسواس‌گونه‌ی آزاردهنده دارد.

"اگر باداری خارج رحمی باشد چه؟" "اگر قلبش تشکیل نشد چه؟" "اگر جواب غربالگری خوب نبود چه؟" "اگر دست و پا و ... تشکیل نشد چه؟" "اگر زودتر به دنیا آمد چه؟" "اگر شیر خشک خورد و دیگر شیر مادر نخورد، چه؟" "اگر برای رفلاکس قرص خورد و عوارض جانبی داشت چه؟" "اگر موقع شستشو از دستم سر خورد و افتاد چه؟" "اگر واکسن زد و تب کرد چه؟" "اگر تب سی و نه درجه‌اش رفت بالا و تشنج کرد چه؟" "اگر همیشه چشمش چپ ماند چه؟" "اگر لک دندان‌هایش نرفت چه؟" "اگر حالا که همیشه روی شیب سی درجه رو به بالاست،‌ هیچ وقت غلت نزد چه؟" "اگر سر وقت راه نرفت چه؟" "اگر در صندلی ماشین ننشست چه؟" "اگر توی potty دستشویی نکرد چه؟" "اگر همیشه انگشت خورد چه؟" "اگر هیچ وقت نقاشی دوست نداشت چه؟" "اگر سه ماه یکبار هم مادربزرگ‌ها را بغل نکرد و دلتنگ شد چه؟" "اگر نرفت مهدکودک چه؟" "اگر زبان این‌ها را نفهمید و دلش گرفت چه؟" "اگر اسمش را گفتند لَیلی چه؟" "اگر رفت مدرسه و از دیدن آن همه بچه‌ی بزرگتر شوکه شد چه؟" 

و پاسخ به همه این پرسش‌ها این است: هیچی! قرار نیست کامل باشی،‌ چشم‌هایت را ببند، یک نفس عمیق بکش و بسپار :)

پس، از منِ مادر سه سال و هشت ماهه به شما همه‌ی مادران آینده نصیحت، حال خوب کودک در حال خوب شماست و نگرانی (در همه نوع)،‌ احساس گناه، من به اندازه کافی خوب نیستم و از همه مهمتر جر و بحث با پدر جلوی بچه، خیلی بدتر از کمی تماشای اسکرین، درگیری و کشمکش با بچه همسایه در پارک و مقدار زیادی کثیف‌کاری است :)

 

پ.ن.۱ با تشکر از دکتر صفایی‌نژاد برای دعوت، برای چالش بلاگردون

پ.ن.۲ مادری که کم داشتم، کتابی است از جاسمین لی کوری، که بر همگان خواندن و انجام تمارینش واجب قطعی است :)

۱۶

از اول متن  کم کم یه بغضی اومد تو گلوم بعد اینقدر سنگین شد که ناگزیر از چشمام جاری شدن.

چقدر به خوندن اون " هیچی" احتیاج داشتم.

ای جونم :*

۰۷ اسفند ۱۸:۳۵ نسرین ⠀

به نظرم اینکه بپذیریم مادر هم انسانه و اشتباه می‌کنه و ممکنه کم بیاره، بار بزرگی از دوش مادرها برداشته می‌شه. اگر هی بهشون نگیم که چون تو شیر ندادی بهش پس مادر خوبی نیستی، اگه بچه رو سپردی به پدرش و رفتی گردش پس مادر خوبی نیست و .... لطف بزرگی در حقشون کردیم. 

خیلی دلنشین بود متن پریسا.

ای نسرین ای نسرین ای نسرین :*‌ حرف دلم رو گفتی

۰۷ اسفند ۰۸:۲۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

بین همه این نوشته‌های چالش فکر کنم نوشته‌های پدر و مادرهای واقعی از همه جالب‌تره:)

نوشته‌ی اونهایی که مادر پدر نشده بودن هم یه لطف دیگه ای داشت

۰۶ اسفند ۰۸:۱۷ پَـــــر واز

چقدر قشنگ نوشتین:)

چه دغدغه هایی که ما بچه ها بهشون فکر نکردیم:(

 

و چقدر به عنوان بچه در معرضش بودیم :*

عالی بود به عنوان مادر یه کودک سه سال و ده ماهه همشو تایید می کنم 

و به نظرم تلفظ اسم هم اخرین چیزی که تو دنیا باید نگرانش باشین اصلن بزرگ شد و دلش خواست اسمشو عوض کنه چه اشکالی داره هر چند خودم علیرغم دوست نداشتن اسمم عوضش نکردم 

ممنونم سمیه جانم برای دلگرمی ات :*

و حقیقتا آخ از این عذاب وجدان های مادرها که هیچوقت تمومی نداره...

و چقدر برای بچه ها سخته

۰۵ اسفند ۰۹:۳۱ پری از شیراز

سلام عزیزم.

چقذر عالی بود.سعی میکنم کتاب را تهیه کنم حتما.

ممنونم عزیزم

۰۵ اسفند ۰۸:۴۴ امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

چقدر تجربه خوب و مفیدی بود

خیلی ما مادرها، از کل مادری، فقط نگرانی و عذاب وجدانش رو بلدیم

و این چقدر بچه رو وابسته میکنه :):*

۰۵ اسفند ۰۷:۲۴ قاسم صفایی نژاد

سلام. ممنون بابت پذیرش دعوت.

دقیقا همینطوره. انسان باید خودش رو ارتقا بده که پدر یا مادر خوبی باشه ولی افراط در فرو رفتن در این نقش هم باعث بدتر شدن اوضاع میشه.

همین رو میخواستم بگم :)

۰۵ اسفند ۰۷:۰۳ حامد سپهر

احساس میکنم دنیا برا دخترها به دو دوره‌ی قبل از بچه و بعداز بچه تقسیم میشه و دو دنیای متفاوته

واقعیت اینه که یکی از نقاط عطف زندگی من بوده،‌ ولی مثلا ازدواج هم بود، مهاجرت هم بود، این یکی دیگه خیلی نقطه عطف بود :دی

پریساجان باورت میشه همیشه منتظر دوشنبه و پنج شنبه ام و با خودم میگم ببینم امروز پریسا چه تجربه به درد بخوری رو با ما به اشتراک میذاره.  ممنون که انقد مفیدی برامون

خیلی ممنونم دزیره جانم :* خیلی ممنونم

خیلی نوشته خوبی بود 👌🏻 ممنون بابت به اشتراک گذاشتن این تجربه‌ها

به تو هم فکر کردم موقع نوشتن این پست

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان