تا حالا به احساسی که در پی فکرها میاد دقت کردین؟ مثلا "اون خیلی نفهمه" میتونه احساس خشم، درماندگی، غم و ... به همراه داشته باشه. حالا من تو پیدا کردن احساس پشت فکر "من که خودم خفنم، هیچ هم برام مهم نیست" موندم. پیدا کردن احساس یه جور "بی محلی عجیب" مخفی.
اسم احساسه برام غرور نیست. شایدم مفهوم غرور برام یکم مثبته. دنبال اون احساسی هستم که میگی "به درک" نشد که نشد، اصلا برایم مهم هم نبوده و بزنی زیر اصل موضوع و بگی من میرم و اون کار سختتر رو میکنم. نظری دارید؟