ساعت ده نشده، هوا روشن است، لیلی روی این کاناپه خوابش برده، صابر روی آن یکی و من با لالایی نفسهایشان چشمهایم را میبندم.
پنجشنبه ۱۳ خرداد ۰۰
ساعت ده نشده، هوا روشن است، لیلی روی این کاناپه خوابش برده، صابر روی آن یکی و من با لالایی نفسهایشان چشمهایم را میبندم.
این پست دیدم یاد پریسای چند سال پیش افتادم که با کتونی و کوله پشتی برای معاینات بارداری میرفت و به خودم گفتم چه زود میگذره این عمر حالا بچت به دنیا اومده و ماشاالله خانم شده
وای هنوز هم با کتونی و کوله پشتی می برمش پلی گروپ :)
چه صحنه قشنگی
زندگی همین ارامش جاری است
کامنتت خیلی لطیف و دوست داشتنی بود برام