La vie en rose

داشتم مسواک می‌زدم که یک قطره ناچیز از خمیر دندون پرید ته حلقم، اول شبیه این بود که آب بپره تو گلو، بعد شروع کرد به سوختن، بعد سوزش شدید، بعدتر اسانسش شروع کرد به پخش شدن و دیدم نفسم بالا نمیاد :-| 

سرفه، سرفه، سرفه. "صابر" سرفه "کُمَ.." سرفه :-| یک چند لحظه‌ای دنیا به پیش چشمانم تیره و تار شد، تجربه نزدیک به مرگ نبود ولی حقیقتا فکر کردم دارم می‌میرم‌. بعدتر یکی از دوستانم در گروهی گفت که مدلش la vie en rose است،

یعنی "زندگیِ زیبا
یا کسی که زندگی رو زیبا می‌بینه، درست مثل گل رز
رنگ و بوی عالی داره، خار هم داره
ولی با وجود خارش بازم دوسش دارن"

و به این فکر کردم که خار زندگی عجیب گیر کرده بود توی گلویم :-|

 

The song's title can be translated as "Life in happy hues"* "Life seen through happy lenses", or "Life in rosy hues"; its literal meaning is "Life in Pink."

۶ حبه چیده شد. ۱۰

لالایی

ساعت ده نشده، هوا روشن است، لیلی روی این کاناپه خوابش برده، صابر روی آن یکی و من با لالایی نفس‌هایشان چشم‌هایم را می‌بندم.

۵ حبه چیده شد. ۲۰

خودکفا

یک نکته‌ای که از زندگی اینجا خیلی می‌پسندم این که وقتی می‌تونی کاری را خودت انجام بدهی، کسی برایت انجام نمی‌دهد، به جایت انجام نمی‌دهد. حداقل آپشن این که خودت انجام بدهی برایت فراهم است. مثلا امروز قرار بود از یک فرمی پرینت بگیرم، یک مدلی که قبلا در قرنطینه ایام عید امتحان کرده بودم، این بود که آنلاین انتخاب کنی که چی می‌خواهی و درخواست و فایلت را بفرستی و برایت پرینت بگیرند و بفرستند دم خانه‌تان. امروز ولی عجله داشتم و قرنطینه کم کم رو به اتمام است، برای همین حضوری رفتم. متصدی گفت بله بفرمایید کامپیوتر شماره چهار، که یک پرینتر بزرگ بهش وصل بود. فایل را از cool disc انتخاب کردم و پرینت، می‌تونستم انتخاب کنم سایز صفحه و رنگی باشه و ... مثل این که پرینتر خانه باشد.

همین را در نظر بگیرید که در خیلی از فروشگاه‌ها در هنگام خروج شما می‌تونی خودت بارکد محصول را اسکن کنی، بعد پولش را با کارت حساب کنی و با بارکد فیش صادر شده در را باز کنی و بروی بیرون :) یعنی این‌جا را خودت می‌توانی انجام بدهی، چرا یک نفر استخدام بکنند؟ یا مفهومی به اسم آبدارچی که من اصلا ندیدم، حتی در شرکت‌های بزرگ بین المللی، چون تو خودت می‌تونی بروی و برای خودت چایی درست کنی!

۳ حبه چیده شد. ۲۲

خواب نمی‌برد مرا

چشم‌هایم را بستم و سعی کردم بخوابم. خواب نیامد. از ساعت چهار صبح بیدار شده بودم. سه ساعت با قطار رفته بودیم تا شهر مقصد، کار اداری انجام شده بود، دو ساعت با لیلی زیر نم نم باران گشته بودیم، کف فروشگاه‌ها را متر کرده بودیم، کنار ایستگاه قطار ساندویچ یخ کرده‌مان را به نیش کشیده بودیم و دوباره سه ساعت برگشت. لیلی با تکان‌های اتوبوس آخر، در راه خانه، چشمانش را بست و سه ساعت خوابید، و من بیدار، هنوز هم از شدت خستگی خوابم نمی‌‌‌برد.

۱ حبه چیده شد. ۱۲

نداند که نداند

تا حالا پیش اومده از فهمیدن یه مطلبی خیلی هیجان زده بشین و در حالی‌که با شوق و ذوق دارید برای یه مخاطبی تعریف می‌کنید، یک هو مکث کنه و عمیق بشه تو چشم‌هاتون و یه سئوالی بپرسه که بفهمید اصلا مطلب رو نفهمیده بودید؟

خدا نصیب نکنه :) 

۶ حبه چیده شد. ۱۱

نه تشویق، نه تنبیه

"خب اشکال بگیرن، نقد کنن، چه اشکالی داره؟ حتما بلد نیستیم که رفتیم کلاس داستان‌نویسی دیگه، اگه بلد بودیم که کلاس برای چی؟"

"حتما بلد نبودی که رفتی کلاس دیگه، اگه به نظرت رانندگی بلد بودی که کلاس چرا؟"

این دو نقل قول از دو گفتگوی متفاوت و از زبانِ دو نفر مختلف، درباره دو کلاس جداگانه است. برایم جالب بود که فیدبک مشابه گرفتم و این من رو به فکر فرو برد که قاعدتا این حرف درسته ولی در هر دو مورد نحوه بیان اشکال (نقد) یا بهتر بخوام بگم، عدم اشاره به نکات مثبت عملکرد خودم یا بقیه (تشویق، عامل انگیزه بیرونی رو یادتون هست؟) توسط استاد یا بقیه هم‌دوره‌ای‌ها موردی بود که شاکی شده بودم. 

یعنی وقتی که تشویق نمیشم، این خطر وجود داره که طوری وانمود کنم که من که خیلی خوب و خفن بودم، و در اعتراض تا حدی پیشروی کنم که بهم بازخورد بدهند اگه این قدر خوبی که کلاست چیه؟!

نمی‌دونم، پناه بر خدا از شر پیچیدگی‌های روان :)

۳ حبه چیده شد. ۱۲

هیچی

برایم خوشایند است که درد گم کردن دارد کمرنگ می‌شود، آن هم برای من. منی که دردناک‌ترین خاطرات کودکی‌ام پیوند می‌خورد به لحظاتی که چیزی گم کردم، مداد قرمز، ژاکت سرخابی، دمپایی صورتی... گم شدن برایم این بود "تمام شد، دیگه نیست". ولی حالا این نیست که جای خالی هیچی را چطور پر کنم، انگار تبدیل شده‌ام به ظرفی که پر از هیچی است، مادر هیچی‌ها :)

پ.ن. به نظرتون روش کم آسیب برای بروز خشم چیه؟

۴ حبه چیده شد. ۱۰

فراق

می‌گفت: "اصیل ترین غمی که داریم فراق است. فراق از اون یگانه یکتا که جدا شدیم و باید برگردیم بهش.

و این غم، تو دنیا نشانه‌هایی داره. تو عشق و دلتنگی‌های گذشته نشون میده خودش رو. ولی گذرا است و تویش شوق است.

تویش رخوت نمیاره. غم دارید ولی یه شوقی هم دارید."

۲ حبه چیده شد. ۱۵

نگهبان مهر

پس چرا نمی تونی یه کمی مهربون تر باشی؟

نکنه فکر می‌کنی مهربون باشی و دریچه‌های قلبت را باز کنی یکی میاد هر چی مهر تویش هست رو میکشه و می‌بره؟ مگه آب حوضه که خالی بشه؟ مهر به یه جایی وصله به یه منبع لایزال ابدی. قل قل میزنه از زیرش مثل چشمه می‌جوشه. هر چند تا کاسه آب هم برداری. هیچ کم نمیشه. زیاد میشه.

۲ حبه چیده شد. ۲۰

و نگو مهم نیست

تا حالا به احساسی که در پی فکرها میاد دقت کردین؟ مثلا "اون خیلی نفهمه" می‌تونه احساس خشم، درماندگی، غم و ... به همراه داشته باشه. حالا من تو پیدا کردن احساس پشت فکر "من که خودم خفنم، هیچ هم برام مهم نیست" موندم. پیدا کردن احساس یه جور "بی محلی عجیب" مخفی.

 اسم احساسه برام غرور نیست. شایدم مفهوم غرور برام یکم مثبته. دنبال اون احساسی هستم که میگی "به درک" نشد که نشد، اصلا برایم مهم هم نبوده و بزنی زیر اصل موضوع و بگی من میرم و اون کار سخت‌تر رو می‌کنم. نظری دارید‌؟

۲ حبه چیده شد. ۱۰
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان