زندگی ترکیبی از غیر قابل پیش بینی هاست،
اصلاً قشنگی اش در همین است...
در ندانستن، در غافلگیر شدن، در ابهام :-|
حالا هی اصرار کن تعریف من در قطعیت است، بگو بدون قطعیت هیچ کاری نمی کنم، هیچ جا نمی روم، هیچی هیچی...
برای زندگی فرقی نمی کند!
اون راه پر از ابهام خودش را ادامه می دهد...
و تویی که توی این دریا هی موج می خوری، هی بالا و پایین می روی...
زندگی ساحل اون طرف نیست که هی تقلا می کنی به اش برسی،
زندگی همین جاست،
وسط دریا
ول کن این همه حساب و کتاب رو،
هایزنبرگ رو بچسب :-))))
پ.ن.۱ جوجه های خوشنویس من مدام در حال جیک جیک هستند سر کلاس، هی میگن: خانوم! خانوم! اون قدر خانوم، خانوم کردند که دفعه قبل که درس یکی شان ج چ ح خ بود، گفت: میشه برام بنویسید "خانوم"؟ :))))))
پ.ن.۲ این روزها سرکار، شبیه آدم معتقدی شده ام که هر لحظه حس می کند در محضر خداست :)))) یعنی اجازه ندارم دست از پا خطا کنم، نه یک نام گذاری سر هم بندی شده برای متغیرها، نه تابع های الکی، نه تخطی از design pattern ها (مخصوصاً singleton)، نه کد تکراری، نه هیچی :-| (هر شاهکاری هست قبل از commit کدها در Git باید تمیز شود)
خیلی تمیز و مرتب و در چارچوب کد می نویسم :-) سعی می کنم در محضر خدا معصیت نکنم :-)))))))))))))