تجربی :-/

دکتر بعد از کلافگی از سوالات من که همین طور الکی با جواب ایشان قانع نشده و نیاز به دلایل مستدل داشتم، خطاب به صابر:

این خانمت همیشه این قدر بحث می کنه؟ :-؟

صابر: آره :-|

دکتر: پس خدا به دادت برسه :-/


دوست داشتم بهش می گفتم که برو گم شو بابا، حیف که این قدر در مجموع صحبت ها بهم برخورده بود (وارد تله بی ارزشی شده بودم شاید...) که می خواستم در لحظه مطب رو ترک کرده و هیچ وقت دیگر دکتر گرانقدر را رویت نکنم :-(

من را یاد مربی آموزش رانندگی ام می اندازه، وقتی که می گفت شما که رشته ات ریاضیه چرا بلد نیستی رانندگی کنی؟ :-/

۱۵ حبه چیده شد. ۱۳

صندلی :-|

همان اولین باری که اولین فرنی را به لیلی دادم به این نتیجه رسیدم که صندلی غذا کمک خوبی است :-|

چون یک بخشی از لذت غذا دادن به جگر گوشه این است که لب و لوچه ی فرنی ای شده اش را ببینی و هی قربان صدقه اش بروی :-)


حالا لیلی یک صندلی غذای کوتاه دارد (چون یک سری مدل بلند هم هستند که کنار میز قرار می گیرند) و روزها وقتی که مشغول بازی با قاشق و بشقاب اضافه اش است* و سعی می کند قاشق را از طرف درست بکند توی دهانش، یک قاشق هایی فرنی و حریره (در طعم های مختلف) از هوا می رود توی دهان کوچولویش...

زیرچشمی نگاهم می کند که: ای بابا! بگذار قاشقم را بگذارم توی دهانم :دی


* قاشق و بشقاب اضافه برای این است که کمی بعدتر که دیگر جذابیت بشقاب برایش از بین رفت و بی خیال گاز زدن به بشقاب شد، بخشی از غذا را بریزم داخلش تا خودش هم در فرآیند بردن غذا به سمت دهن مشارکت کند :)

۱۴ حبه چیده شد. ۱۴

یلداف :-)

به صابر میگم: دقت کردی لیلی، هر سال شب یلدا، دقیقا شش ماه از اون سال رو گذرونده*؟ می تونستیم به این مناسبت اسمش رو بذاریم یلدا** حتی :دی

میگه: می تونستیم بذاریم یلداف، یعنی دافِ یل :-))))


* لیلی متولد سی خرداد است :-)

** از آن رو که سی خرداد در نیم کره جنوبی بلندترین شب سال می شود تقریباً :-)

۱۲ حبه چیده شد. ۹

در جستجوی زمان از دست رفته...

قلی خان، خان نبود، دزد بود...


یکی از درخشان ترین دیالوگ های سریال روزی روزگاری که مدام توی سرم تکرار می شود...

۹ حبه چیده شد. ۱۳

کهنوج :-|

طرف میره خونه می بینه دزدها کل خونه رو جارو کردند، یه یادداشت مونده فقط: "دخترم را دارم شوهر میدم و دستم تنگ است، پول دستم بیاد همه چیزهایی که بردم را پس میارم برات..."

دو ماه بعد پلیس خبر می دهد که دزد تماس گرفته با 110 ناشناس و اعلام کرده کل وسایل در فلان آدرس در کهنوج است!

وسایل منتقل میشه به خانه مالباخته و پرونده مختومه...

یک ماه بعد دوباره سر و کله دزد پیدا میشه، این بار فقط پشتی ها رو می بره و دوباره یادداشت: از پلیس برای انتقال محموله هرویین ممنونم، کلی فکر کردیم که چطور محموله را زیر دماغ پلیس منتقل کنیم به مقصد :-||||||

۱۸ حبه چیده شد. ۸

فرنی :)


جگرگوشه فرنی را دوست داشت :)
شاید چون بیشتر شبیه شیر من بود (از شیر خودم در تهیه اش استفاده کردم)،‌ کمی غلیظ تر، به خاطر آرد برنج تفت داده شده...

روز سختی بود امروز،‌ سخت و شیرین :) پر از خاطره :)
۱۶ حبه چیده شد. ۱۸

OFF

امروز را در OFF به سر می برم :-) 

نکته جالب این که با وجودی که ساعت ۸ بیدار شدم (معمولاْ یک ربع به ۶ بیدار می شوم هر روز)، همین که آرامش داشتم و عین فرفره دور خودم نچرخیدم، باعث شد که همه کارها خیلی بهتر انجام شوند و ساعت ۴ رسیدم به وبلاگ که در نوع خودش رکوردی محسوب می شود :-)


به یاد آخرین ساعت دوشنبه که داشت تمام می شد و هنوز وبلاگ آپ نشده بود :)


پ.ن. این هفته قرار است غذای کمکی لیلی رو شروع کنیم، دکتر یه کتاب معرفی کرده به نام "تغذیه شیرخواران از ۶ تا ۱۲ ماهگی" و گفت همون رو بخون اگه سوالی بود، دفعه بعد بیا بپرس! 


حالا من از شما می پرسم، این که همه کتاب اشاره شده به کودک زیر یک سال نمک و شکر ندهید، بعد دستور اولین غذای شش ماهگی، یعنی فرنی آرد برنج را نوشته با یک قاشق مرباخوری شکر درست کنید، یعنی چی؟


این که همه جا گفته تا ۱۲ ماهگی شیر گاو به بچه ندهید، بعد در طرز تهیه فرنی نوشته ۱۲۰ سی سی شیر پاستوریزه یعنی چه؟ شیر گوسفند بخرم؟ :-|

۱۶ حبه چیده شد. ۹

من و آخرین ساعت دوشنبه :-)

آیا از گروه ایران در جام جهانی راضی هستید؟

گزینه اول: بله

گزینه دوم: خیر


سوال نظرسنجی برنامه نود، همین الان :-|


پیچیده ترین، عمیق ترین و پر معناترین نظرسنجی سال :دی


۱۵ حبه چیده شد. ۱۳

فقط ادامه بده :)

وقت هایی که خیلی خسته و کلافه هستی،

وقت هایی که آن قدر کار داری که حتی نمی شود به انجام دادن/ندادن‌شان فکر کرد،

وقت هایی که مدام دنبال اولویت بندی هستی که کدام کار را بکنم، کدام یکی را نکنم که برنامه سبک تر شود...


فکر نکن، نا امید نشو، غر نزن :-|

فقط بچسب به کار :)


پ.ن. یادش بخیر زمانی که کلاس سنتور می رفتم پیش استاد کیانی، می گفتند که موسیقی اصیل ایرانی شما را افسرده نمی کند، و حتی گوشه های غمگینی مثل دیلمان سرشار از شادی است که غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد...

حالا این روزها به هوای لیلی که به ردیف نوازی سنتور استاد عادت دارد و خوب می خوابد، ساعت های زیادی در روز صدای ساز می آید،‌ صدای ساز استاد... و ته دلت انگار شادی غریبی جوانه می زند :)

۱۰ حبه چیده شد. ۱۷

گوموآ*

یک سئوال جومونگی:

چرا سوسانو در مراسم ختم اوته، همسرش، هم چنان آه می کشید و می گفت: آه! برادر اوته ؟ :-/


*بعد از هشتمین بار دیدن جومونگ صابر بالاخره کشف کرده که اسم امپراتور گوموآ است و فکر کنم برای سه ماه آینده تکیه کلامش این باشد: هی گوموآآآآ زود باش بیــــا :دی


پ.ن. دیدن برنامه های گوهربار رسانه ملی در تکرار هشتم یکی از راه های خالی کردن مغز صابر از درگیری های روزمره و دغدغه های فکری است، و من در شش سال گذشته هر چه تلاش کردم بفهمم چرا، پاسخی نیافتم :-|

۲۴ حبه چیده شد. ۱۵
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان