این که مراحل رشد یک کودک رو از نزدیک و لحظه به لحظه ببینی، باعث میشه به عجائب خلقت ایمان بیاوری :)
همه مراحلش زیباست، از این که در ابتدا فقط قدرت مکیدن داره (اول ضعیف بعد قویتر) تا وقتی که یاد میگیره چطور همزمان با ورود فرنی به دهنش آن را قورت بدهد و تف نکند (قورت دادن چیزی که بدون مکیدن وارد دهنش شده) تا بعدتر که جویدن (از نرم تا سفت) را یاد میگیرد (جویدن و بلعیدن با هم) و نوشیدن بدون این که بپرد تو گلویش (با نی، با لیوان سوراخ دار، با لیوان معمولی)!
حالا برای راه رفتن و ایستادن هم همین طور، از این که اولش فقط میتونه سیخ رو به سقف بخوابه بگیر تا شروع به نشستن و غلتیدن به روی شکم، غلتیدن از شکم به پشت (اولین مدل جابجایی لیلی غلتیدنهای پشت سر هم بود از این ور فرش به اون ور:دی)، و بعدتر کشیدن خودش روی زمین، تا برسد به چهار دست و پا (که اول پاها رو میکشه روی زمین و بعد بلند میکند، عبور از موانع و شیرجه زدن)، این وسط تلاش برای ایستادن (که خودش هزار مرحله داره، اول با دو دست به یک جا، بعد یک دستی، بعد بدون حمایت، بعدتر وقتی ایستاد چیزی هم میگیرد دستش و بعدتر حتی در حالت ایستاده آب میخورد :دی) و در پایان: راه رفتن...
اولین بار که پایش را از روی زمین بلند میکند بدون این که دستش به جایی باشد، اوج سرور، شادی و غرور برایش هست، حیف که بزرگ میشویم، بدون این که لذت، غرور و افتخار این لحظات یادمان بماند...
گفته شده لیل به معنای عام شب هست و لیلة به معنای یک شب
ولی دلم می خواهد فکر کنم لیلة وقتی مونث می شود معنای خاصی می گیرد، مثل زایندگی...
اینجا ایلام هست، صدای من را از خانه دادای لیلی می شنوید :)
من و صابر فکر کردیم خوب است که این تعطیلات که میاییم ایلام یک تولد هم با حضور دادا و بابا و عمه و عموی لیلی بگیریم، هر چند بیست روزی مانده باشد تا تولد یکسالگیاش (میدانید که این بیست روز گاهی به معنای راه افتادن یا نیافتادن کودک است).
اما ای دل غافل که عمه کوچک لیلی نتوانست بیاید ایلام (عمه بزرگش ایران نیست کلا) و عمویش هم بیخبر از ما آمده بود تهران برای چک آپ (همان یگانه عموی لیلی که پارسال بعد از به دنیا آمدن لیلی تصادف سختی کرد) :( هیچی دیگه ما هم قبل از این که به شبهای قدر برسیم تولد را با حضور دادا و بابا برگزار کردیم و یک کیک طبیعی هم داشتیم به اندازه یک هندوانه ۷-۸ کیلویی که لیلی بعد از مراسم خیمه زد رویش و دو لپی هندوانه را مشت میکرد و میخورد :))))
این عکسها برای دوستانی که اینستاگرام ندارند :)
* در افق ایلام به هندوانه میگویند شامی، به کتلت میگویند کوفته و به شامی هم چیز خاصی نمیگویند (به نظرم میگویند کتلت) :))))
پ.ن. کسی هست اینجا غیر از وایمکس و ADSL سرویس اینترنت دیگری برای خانه استفاده کنه؟ من اخیراْ یک مودم نسل ۴ ایرانسل خریدم با یه سیم کارت اعتباری که از قضا مودم مورد نظر CarFi بود (و چه گولی خوردم سر خریدنش :-| چون اون موقع ننوشته بود که CarFi هست و مثلا نوشته بود مودم "مدل نمی دونم چی چی" که ۷۰ هزار تومن تخفیف داشت و بعدش هر چی تلاش کردم پس نگرفتند) و برایش آداپتور فندکی به برق شهر خریدم و نمی دانم چرا هر دو دقیقه یک بار خاموش میشه و رسماْ روانی شدم از دستش :-|
هی هر روز صبح بیدار میشم به خونه نگاه می کنم، به لیلی، به کارهای مانده پروژه و به این فکر می کنم که باید بگم یه کارگر بیاد در تمیز کردن این خونه به من کمک کنه، حداقل الان که این قدر نزدیک تولد لیلی جان هستیم...
بعد فکر می کنم که به کی بگم بیاد؟ به این شرکت های خدماتی زنگ بزنم یا دنبال آشنا باشم؟ اگه اومد باید بالا سرش بایستم یا خودش کارها رو می کنه؟ اگه خوب تمیز نکرد، خودم هم بایستم تمیز کنم یا بی خیال بشم؟ اگه بگم شامپو فرش هم بزنه میزنه یا نه؟ اصلا چطوری بهش بگم فلان کار رو بکن یا بهمان، اگه بزرگتر از خودم بود چی؟ اصلا نمی تونم دستور بدهم که...
بعد می بینم شب شد، به صابر میگم بی خیال خودم تمیز می کنم و دوباره میرم میخوابم و دوباره فردا...
مهلا رو به مادرش: مامان، من که خواهر ندارم...
سمانه: خب...
مهلا: تو هم که خواهر نداری...
سمانه: خب...
مهلا: پس بیا خواهر هم باشیم :دی
بعد سرش رو میذاره روی پای من و خطاب به من ادامه میده: خواهر عزیزم، خواهر عزیزم :-)
الهی عمه قربون شیرین زبونی هات بره مهلا جانم :*
و شما دقیقاْ نخواهی دانست چه مکانها و موقعیتهای خطرآفرینی برای جگرگوشه در خانهتان وجود دارد، مگر این که شروع کند به حرکت :دی
در حالی که عطای میز نهارخوری و صندلیهای لبه تیزش (به همراه دو صندلی متفرقه و میز و عسلیهای کنار مبل) را در خانه تکانی عید به لقایش بخشیدهاید و یک سری مبل تپل نرم مانده و یک عالمه محافظ لبه و گوشه و در و ... چسبیده به همه جا، متوجه میشوید که جگرگوشه قابلیت این را دارد که ظرف روغن مایع را در یک لحظه غفلت شما، برگرداند روی زمین و همه کاشیهای آشپزخانه در چشم بر هم زدنی میشوند خطر :-|
یا متوجه یک پیچ بیرون آمده تیز از کنار میز کار وسط هال میشوی، در حالی که در نصف روز لیلی جان زیر میز خودش را جا میدهد که نزدیک شما باشد و با دستش هر روز ابعاد جدیدی از پیچ مورد نظر را کشف میکند :-)
هم اکنون جگرگوشه گواهینامه چهار دست و پا را چسبانده روی دیوار افتخاراتش، در حال تمرین برای امتحان گواهینامه ایستادن محکم و بدون لرزش بوده و گوشه چشمی دارد به راه رفتن در روزهای آینده :)
التماس دعا برای حفظ سلامتی همه جگرگوشهها :)