Silly

یک موقع‌هایی یاد کارتون‌های زمان بچگی خودم می‌افتم که همه مادرشان را یک جایی گم کرده بودند و بی‌پدر مادر در طرد و تنهایی و غصه بی‌پایان به سر می‌بردند، کمی برایم روشن می‌شود که گاهی بیفتم تو تله‌ی رهاشدگی :-|

چند روز پیش داشتم برای کریستین درددل می‌کردم که فلان قسمت Pocoyo جشن مردگان مکزیکی‌ها بود و وسط کار دیدم که همه با جمجمه می‌رقصیدند و کپ کردم :-| یا از آن بخش Peppa pig که هی تکرار می‌کند silly daddy هیچ خوشم نمی‌آید، مخصوصا که لیلی هم شروع کرده بود به silly mommy گفتن :-| گفت: خب ریشه‌ی آن pocoyo کجایی است؟ اسپانیایی؟ برای مکزیکی‌ها جشن مردگان جزو رسومه، زندگیه، بچه‌ها نقاب اسکلت می‌زنند و مثل کارتون coco میشینن به غذا خوردن با مرده‌ها و یادآوری خاطره‌ها، اون silly هم سر این که پپاپگ در اصل یه کارتون بریتیش است معنایش اونقدری که تو فکر می‌کنی احمق و خنگ و اینا نیست، معنایش stupid نیست اونورها، بیشتر به این معناست که daddy pig کارهایی میکنه که باباها نمی‌کنن، لیلی به تو هم گفته؟ چون تو هم کارهایی می‌کنی که مامان‌ها نمی‌کنند :-)))

خلاصه که هر مملکتی مطابق با آداب و رسوم و آینده‌ای که برای بچه‌های خودش می‌خواهد کارتون می‌سازد، این را سنجاق کنم گوشه‌ی ذهنم که چک کنم و شوکه نشوم...

۲ حبه چیده شد. ۱۴

Right of way

بعد اولین جلسه عملی رانندگی اینجا کشف کردم چرا آن همه تئوری درباره‌ی رعایت حق تقدم و همه‌ی تست‌های آزمون‌های ماک را روی گوشی درست می‌زنم ولی تو خیابان مدام یوهان اشاره می‌کند که الان حق با ماست برو، الان حق با اونه نرو :-| می‌دونید چرا؟ چون بعد از نه سال رانندگی تو تهران تنها چیزی که از تجربه عملی آموختم این نبوده که حق تقدم سر چهارراه و میدان و دو راهی و ... با کیه، بلکه به قول دوستان اینجا، این عادت بد* است که چطور راه بگیر و چطور راه بده :-| یعنی رانندگی در ایران خلاصه میشه در سه تابلوی توقف ممنوع، ورود ممنوع، یک طرفه به انضمام راه گرفتن و راه دادن، والسلام :)

* یعنی دست می‌اندازم تو فرمون که بگردونم: bad habit، ترمز می‌گیرم ولی قبلش آینه وسط نگاه نکردم: bad habit، سر خط عابر پیاده نگاه نمی‌کنم از اون ور داره یکی میاد: bad habit ... این وسط یک good habit هم نداریم محض دلخوشی :دی

۶ حبه چیده شد. ۱۴

بوی ماه مدرسه

صبح که بیدار شدم هوا ۱۴ درجه بود، چهارشنبه‌ی هفته قبل، یک مورد طوفان پنجاه کیلومتر در ساعت داشتیم و شنبه و یکشنبه کل روز سیل از آسمان بارید. امروز که بعد شش هفته تعطیلات تابستانی خواستم لیلی را دوباره ببرم پلی‌گروپ فهمیدم چرا آغاز سال تحصیلی رو اینجا اول سپتامبر می‌گیرند، نه اول مهر... چون اول سپتامبر اندازه‌ی اول آبان تهران، بوی پاییز میده :دی

۵ حبه چیده شد. ۱۰

ظرافت زبانی

یک پیام از playgroup لیلی داشتم که می‌گفت به جای جشن آخر تابستان با حضور والدین و کودکان که در جریانید چرا نمی‌تونیم برگزار کنیم، یک هفته جشن است که فقط بچه‌ها بیایند، و برای کامل شدن جشن بچه‌ها مجازند لباس بپوشند :-|

حالا پیام را این‌طوری به فارسی فرض نکنید که آدم از کلیتش می‌تونه حدس بزنه که منظور لباس مهمانی و مثلاً پرنسسی و اسپایدرمن و این‌هاست، پیام Dutch را دادم google translate برگردانده به انگلیسی و هی زل زدم به جمله آخر و با خودم گفتم خدای من یعنی چی که مجازند؟ مگه قرار است لخت بروند؟

۵ حبه چیده شد. ۱۵

کادوچه

کریستین آمد جلو و بسته‌ی کادو را داد به من «تولدت مبارک» لیلی بالا و پایین پران خیز برداشت به سمت بسته «کادوی منه، کادوی منه!» به صبح اول وقت فکر کردم، وقتی قبل از رفتن به جلسه دوم کلاس دوچرخه‌سواری به‌اش گفتم که امروز تولد من است و گفته بود «نخیر تولد خودمه، دیشب خودم کیک انتخاب کردم، خودم شمع فوت کردم، کیک هم خودم خوردم، تو که نخوردی!» 

* اینجا یه پسوند tje دارند که اکثراً خونده میشه "چه"، حالا برای تحبیب هست و برای نشان دادن کوچکی cadeautje.

پ.ن. روز تولد سال سی و هفتم با جلسه دوم کلاس دوچرخه‌سواری شروع شد، از اول رفتیم خیابان و فهمیدم جدای از این که بخواهم با لیلی سوار دوچرخه بشوم‌ یا نه، مشخصاً برای خودم نیاز داشتم بدونم چطوری تو خیابان دوچرخه سواری کرد :-|

۱۲ حبه چیده شد. ۱۴

ترمز

سوار دوچرخه‌ی تمرینی شدم، گفت: "برو یک دور آن بالا بزن که ببینم چطوری". از شیب رفتم بالا و برگشتم، تا خواستم بایستم چرخ عقب پرید هوا، آن قدر که ترمزش تیز بود :-| گفت: "فهمیدم، یه دستی ترمز می‌گیری؟" 

بعد در مورد تقسیم نیرو بین دو چرخ و اهمیت ترمز با دو دست سخنرانی کرد که نیازی نبود، تا حالا اون قدر وجدان نکرده بودم که یک دستی ترمز گرفتن یعنی چی، فرض کن با لیلی :-|

پ.ن. رفتم کلاس دوچرخه‌سواری که راهنمایی حرفه‌ای بگیرم برای سوار کردن لیلی :-)

۱۱ حبه چیده شد. ۱۳

مدل

نشسته بودم به بالا و پایین کردن سایت‌های فروش آنلاین لباس که ببینم چی مناسب هست و خوشم میاد و اینا که تو یکی از سایت‌ها یک نکته‌ای توجهم رو جلب کرد، مشخصات مدل رو نوشته بود، یعنی چی؟ مثلا این عکس سایز small ماست رو تن یه مدل که قدش ۱۷۰ است و دور سینه این قدر و دور کمر اون قدر :) خیلی جالب بود برام، چون آدم همینطوری یه عکسی رو می‌بینه بعد فکر میکنه اگه بپوشه چه خوب میشه، بعد می‌پوشی می‌بینی شبیه یک شنل شد تن یه چوب، حتی وقتی حضوری میری خرید و میخواهی پرو کنی هم حالت گرفته میشه :))))) خلاصه فکر کردم یه ایده‌ای بزنند که تو مشخصات بدهی و بعد بهت یه تصویر بدهند که روی تن تو چه شکلی میشه، فکر کنم اون‌هایی که تو زمینه‌ی انیمیشن کار می‌کنند براشون پیاده‌سازی‌اش خیلی پیچیده نباشه، مخصوصاً اگه اطلاعاتی که میدی کامل باشه، اگه جایی اینطوری دیدید معرفی کنید :)

۴ حبه چیده شد. ۱۳

ابن‌سیرین

گفت: "پریسا به نظرت این خوابم یعنی چی؟ دیشب خواب می‌دیدم پدر مرحومم رو در آغوش گرفتم..." کمی نگاهش کردم و از سر بامزگی گفتم: "تعبیر خواب یونگ می‌خواین یا ابن‌سیرین؟" چشم‌هایش گرد شد، تو این مایه‌ها که ابن‌سیرین کیه دیگه :دی کمی توضیح دادم برایش که تو مدل یونگ فقط و فقط خودت می‌تونی بگی معنای خوابت چیه ولی دم ابن سیرین گرم برای همه رو گفته :) فکر کنم حوصله نداشت، گفت: "پس همون ابن‌سیرین رو بگو" :)))

روی یکی از این سایت‌ها زدم و گفتم: "یعنی درهای رحمت الهی به رویت باز میشه!" نیکولا هم داشت نگاه می‌کرد ببیند تعبیر خواب مادرش چی میشه :دی کمی فکر کردم که درهای رحمت الهی رو به انگلیسی چی بگم، بعد از روی متن ادامه دادم: یعنی نزول نعمت و برکت :)))) کریستین گفت: خیلی سخت شد، همین نزول نعمت و برکت به فارسی یعنی چی؟ 

نتیجه‌گیری: با ابن‌سیرین خواب تعبیر نکنید :)

۸ حبه چیده شد. ۱۲

کیپ

گوش راستم گرفته، دوشنبه قبل بود، بیدار شدم و دیدم نمی‌شنوم.‌ بنا به سابقه گرفتگی به خاطر جرم گوش و هدفونی که چهار ساعت در روز توی گوش فرو می‌کنم، فرض را گذاشتم به جرم و شروع کردم به سرچ کردن، از سایت روازاده تا مقاله‌های wikihow. در یک هفته گذشته، اول روغن زیتون چکاندم و بعد دو قطره متفاوت امتحان کردم که هیچ فرقی نکرد و عملاً هیچی نمی‌شنوم. امروز با GP تماس گرفتم، منشی ابتدا خوب گوش کرد و بعد از یک سری سئوال گفت که برای چهارشنبه بعد عصر می‌تواند بهم وقت بدهد، آن ‌هم با assistant دکتر :-|

گفتم که با گوش راستم هیچ نمی‌شنوم و این واقعا آزاردهنده است... عذر خواست که نزدیک تعطیلات هستیم و همه holiday هستند و خیلی شلوغ هستند و ... یاد آخرین باری افتادم که ده، یازده سال قبل برای جرم گوش رفته بودم پیش متخصص گوش و حلق و بینی، درست همان روزی که وقت گرفته بودم، آهی کشیدم و دوباره به روغن زیتون فکر کردم :(

۱۰ حبه چیده شد. ۱۳

لاتاری

احساس می‌کنم از چرخ گوشت رد شدم :-| در این حد لهیدگی... حدود ساعت یازده دوشنبه شب به صورت کاملاً اتفاقی، متوجه شدم فقط تا جمعه این هفته وقت دارم لیلی را برای سال بعد مدرسه ثبت نام کنم...

چاره چی بود؟ در کمتر از دو روز، هشت تا گزینه در آوردم (به خاطر کرونا فقط با مطالعه سایتشان، دیدن عکس‌ها و فیلم‌ها، نظرات مردم در Google review و فیس‌بوک و دیدن حیاط مدرسه از پیاده‌رو؛ تا به صورت شهودی بگم که بچه‌ها چقدر شاد بودند و چقدر از نظر نژادی مخلوط محسوب می‌شدند)، اولویت بندی کردم و چیدم تو لیست، در این حد خلاصه کنم که در نهایت دیروز ظهر در لاتاری انتخاب مدرسه ابتدایی برای سال آینده لیلی ثبت نام کردیم!

میگم لاتاری، چون در حد انتخاب رشته دانشگاه آزاد بود که انتخاب اول خیلی با انتخاب‌های بعدی فرق داشت و اینجایی که انتخاب کردیم ۳۵ نفر ثبت نام کردن و ۲۸ نفر جا دارن، گفت قرعه کشی می‌کنیم :-| برای کی؟ تیر سال بعد...

اندر عجائب یک کشور صنعتی پیشرفته...

 

۷ حبه چیده شد. ۱۵
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان