در نظر بگیرید یک صبح دل
انگیز بهاری "کاردیبهشت کرده جهان را بهشت وار" در خیابانی به آرامی قدم
میزنید، به سر چهار راه همیشگی رسیده و قصد رد شدن از خیابان را دارید که ناگهان
سر و کله یک کیف قاپ حرفه ای پیدا میشود، به شما نزدیک شده، کیف شما را گرفته و
با چاقو شما را تهدید میکند که کاری به کارش نداشته باشید، واکنش شما چیست؟
درگیری (fight): با
وی درگیر شده و سعی می کنید کیف خود را پس بگیرید.
در رفتن (flight): عقب
نشینی کرده و در خلاف جهت وی شروع میکنید به دویدن.
درماندگی (freeze)*: در
جا خشکتان میزند و حتی نمیتوانید نفس بکشید!
این مثال سادهای است از
واکنش موسوم به fight-flight-freeze یا
درگیری-دررفتن-درماندگی** در برابر خطر. نکته جالب توجه این که تحت فشار روانی (که
بیشتر به عنوان استرس میشناسیم)، شبیه همین واکنشها در بدن بروز میکنند.
واکنش طبیعی بدن به استرس
به ما کمک میکند سالم و در امنیت باقی بمانیم. به بیان دیگر وقتی دچار استرس میشویم،
بدن ما به به گونه ای در مقابل خطر واکنش نشان میدهد که انگار در مرحله آماده
سازی برای یک فعالیت بدنی سنگین و مقابله با جراحت و آسیب دیدگی احتمالی قرار داد
و این روند به ما کمک میکند درگیر شویم یا فرار کنیم:
الف) ترشح هورومون
کورتیزول که سبب شکست چربی و اسیدهای چرب و بالتبع آن افزایش غلظت چربی در خون
خواهد شد. بدین ترتیب چربی آماده تبدیل به به گلوکز و تامین انرژی برای فعالیت
سنگین میشود.
ب) رفع خستگی عضلانی که
سبب میشود دیرتر احساس خستگی کنیم و مدت بیشتری در مبارزه دوام بیاوریم یا به
فرار ادامه دهیم.
پ) افزایش ضربان قلب، که
موجب افزایش جریان خون در بدن و تسریع خون رسانی به عضله ها میشود.
ت) انعقاد سریعتر خون،
برای جلوگیری از آسیب در هنگام خونریزی.
ث) نفس کشیدن سریعتر،
برای افزایش اکسیژن رسانی به عضلهها.
یعنی واکنش درگیری-در
رفتن-درماندگی برای نجات جان ما در مواجهه با خطر امری ضروری و حیاتی است، با این
حال میدانیم که بالا رفتن چربی خون و ضربان قلب و زودتر لخته شدن خون، در مواردی
خطر بروز سکته قلبی را افزایش میدهد. پس آیا در مواجهه با هر نوع استرس چنین
واکنشی ضروری است؟
به مثال ابتدای بحث
برگردیم، در نظر بگیرید روز بعد همان مسیر همیشگی را طی میکنید تا به آن چهار راه
برسید، این بار قبل از رسیدن به چهارراه علائمی مشابه روز قبل تجربه خواهید کرد:
تپش قلب، لرزش دست، سست شدن زانوها، تنگی نفس، ...
گرچه این بار خطری شما را
تهدید نمیکند، ذهن شما دست به خیال پردازی زده و برای مقابله با خطر احتمالی کلیه
اعضا و جوارح شما را بسیج نموده است! این تعریف دقیق نگرانی و اضطراب از دیدگاه علمی
است، یعنی تجربه همان واکنشهای روان-تنی در حالی که خطری وجود ندارد... معروفترین
نشانههای اضطراب عبارتند از:
درگیری: گریه، پرخاشگری،
مشت کردن دستها، لگد انداختن، دندان قروچه، لب گزیدن، ترش کردن معده، خصمانه نگاه
کردن و با لحن تند و آزار دهنده حرف زدن
در رفتن: کوتاه و بریده
بریده نفس کشیدن، تکان دادن پا، بی قراری کردن، از یک کار به کار دیگر پریدن، راه
رفتن و دو دو زدن چشم
درماندگی: یخ کردن، بیحس
شدن، پریدن رنگ، بند آمدن نفس، تپش قلب و گرفتگی عضلات
شاید از آنجا که پیشتر،
معروف بودم به پریسای بی قرار که خیلی زود و بی دلیل نگران میشود، بررسی ریشه
علمی وقوع استرس، واکنش های شیمیایی بدن و تفاوت استرس با اضطراب برایم جالب بود.
این ماه برای کنترل واکنش های درگیری-در رفتن- درماندگی در هنگام بروز تشویش و
نگرانی تلاش خواهم کرد :)
سرو ستاه نامه:
"سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی"
استاد این جلسه نیز
درباره شباهت موسیقی و خوشنویسی صحبت کردند (مثالهای استاد در زمینه تمرین و
ممارست در موسیقی معمولاً به شباهتهای خوشنویسی و موسیقی اشاره میکند)
و مثال جالبی مطرح نمودند راجع به شباهت "ریز" به حرف کشیده و
"اشاره" به انتهای نازک حروف در خوشنویسی. در ضمن بیان کردند که
اگر می شد موسیقی را شبیه خوشنویسی در برگه ثبت کرد، پیشرفت ما برای خودمان ملموستر
بود :)
یکی از بچهها گوشه رهاب
دستگاه شور را برای درس انتخاب کرده بود (با آهنگ: گل شکر و بیار یار!) و استاد
برای توضیح اشاره به نت پایین، روی همان نت و نت بالا، مثال این گل، گل، آن گل را
زدند که با بیان هر کدام لحن صدایشان هم تغییر میدادند که به نظر برای تفهیم مطلب
کمک بزرگی بود.
در پایان هم به مناسبت
روز بزرگداشت سعدی (دوشنبه این هفته)، درباره زندگی سعدی، سفرها و بوستان و گلستان
صحبت کردند (یکی از بچه ها هم برای آواز "منّت خدای را عزو جل" را
انتخاب کرده بود که مناسبت داشت :)) و استاد تصنیف زیر را در دستگاه ماهور اجرا
نمودند:
ای نفس خرّم باد صبا، از
بر یار آمده ای مرحبا
قافله ی شب چه شنیدی ز صبح؟
مرغ سلیمان چه خبر از سبا؟
* این واکنش در ابتدا بر
دو بخش بود، "در گیری و در رفتن" که به امید به نجات انتخاب میشوند،
بعدها محققین به این نتیجه رسیدند که واکنش سومی وجود دارد به نام
"درماندگی" یا تسلیم که به خاطر ناامیدی از نجات انتخاب میشود!
** از هر نوع ترجمه روان
تر برای این سه واژه که مفهوم را بهتر برساند، به شدت استقبال میشود، واژگان
مرسوم در ادبیات روانشناسی حال حاضر "جنگ-گریز-انجماد" است که هر چند
تعصبی در این زمینه وجود ندارد، به نظرم انجماد به هیچ عنوان حق مطلب را ادا نمیکند،
برای همین این سه واژه پیشنهادی من است که لااقل هر سه با "د" شروع میشوند:)