مهلا و لیلی*

شاید یادتان باشد که چقدر دنبال لالایی گشتم برای لیلی جان جان :)
خواستم بگویم خیلی هم به کارم نیامد، با آن همه که حفظش کردم و آن همه که آهنگش را گوش دادم در دوران بارداری، عاقبت این روزها رسیده ام به یک لالایی من در آوردی (هشتگ شود همه‌ی من در آوردی هایم :دی) که در جاهای مختلفش مهلا و لیلی جاسازی کرده ام :-)

لالا لا،لا لالا آغوش مادر
لالا لا،لا لالا میخوابه دختر

لالا لا،لا لالا لیلی بابا
لالا لا،لا لالا میخوابه حالا

لالا لا،لا لالا لالا لالایی
لالا لا،لا لالا لیلی لالایی

لالا لا،لا لالا دختر بخوابه
لالا لا،لا لالا لیلی بخوابه

لالا لا،لا لالا گل های صحرا
لالا لا،لا لالا لیلی و مهلا

لالا لا،لا لالا گل های نیلی
لالا لا،لا لالا مهلا و لیلی

لالا لا،لا لالا لالا لالایی
لالا لا،لا لالا مهلا لالایی

لالا لا،لا لالا لالای من کو؟
گل صحرای من، مهلای من کو؟

لالا لا،لا لالا لالا لالایی
لالا لا،لا لالا لیلی لالایی

لالا لا،لا لالا لالای من کو؟
گل نیلی من، لیلی من کو؟

لالایی لیلی

* اسم گروه خانواده شش نفره مان است که سمان درست کرد روزهایی که باردار بودم و شامل من و صابر هست، سمان، حامد، مامان و بابا :) و جایتان خالی، پر است از عکس های مهلا و لیلی :)

اولین پیام صوتی لیلی برای شما :)
۲۰ حبه چیده شد. ۱۰

شیرخوارگی :)

و ما به آرایشگاه رفتیم :)‌‌ (دست و جیغ و هورا)

و ما بیرون رفتیم،

و یک دانه دوست درمانی هم کردیم :) (در ادامه به باقی دوست درمانی ها خواهیم پرداخت :))


و در راستای آرایشگاه رفتن،‌ شیرمان را دوشیدیم و چون جوجه در تمام مدت نبود ما و حتی ساعتی بعد از بازگشت غرور آفرینمان در خواب به سر می برد، ما ماندیم و ۳۰cc شیر مادر، یعنی شیر خودمان که سه ساعت از دوشیدنش می گذشت :-|


چون شیر تازه برای لیلی حاضر و آماده بود،‌ تصمیم گرفتم و "شیر رو خودم خوردم"*

و جانم برایتان بگوید که خیلی شیرین و خوشمزه بود، و پی بردیم که چرا لیلی جانمان هر بار که شیر می خورد آن همه ملچ و ملوچ می کند :-)


بعدتر که لیلی را بغل کردم برای شیر دادن، دیدم خدای من! لیلی بوی شیر میده که این همه خوردنی و خوشمزه است :) یعنی بوی بچه مساوی است با بوی شیر مادر :)**


* به سبک مهلا بخوانید لطفاْ :)

** در نتیجه اگر بتوانیم شیر را برای مثلا چند سال فریز کنیم در دماهای خیلی پایین که کیفیتش از بین نرود، بعدها که جوجه بزرگ شد، شیر را می ریزیم روی لباس هایمان تا هنوز بوی بچه بدهد،‌ شیرین و خوشمزه :دی

۲۲ حبه چیده شد. ۱۱

هاااااااا هوم* :-)

دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، 

دو تا خاتون رو دیدم

یکی به من آب داد، یکی به من نون داد

نون رو خودم خوردم

آب رو دادم به صحرا، صحرا به من علف داد

علف رو دادم به بزی، بزی به من شیر داد**

شیر رو دادم به بقال، بقال به من سوزن داد

سوزن رو دادم به خیاط، خیاط به من عبا داد

عبا رو دادم به ملّا، ملّا به من دعا داد

دعا رو دادم به خدا، خدا به من شفا داد...


شفا رو پیش خودم نگه داشتم :-)


* صدای نفس های لیلی، موقعی که وسط شب برای شیر خوردن بیدار میشه :-)

** مهلا به این جای شعر که می رسید، می گفت شیر رو خودم خوردم و تمام :-))


پ.ن. اسمم رو تو تیم توسعه حفظ کردن :-)

۱۸ حبه چیده شد. ۸

غیبت کبری :-|

غیبت کبری از جنس تصمیم کبری نیست، یعنی پای هیچ کبری خانومی وسط نیست :-)

بلکه حکماً در ادامه ی غیبت صغری دو هفته ای، یه غیبت کبری خواهیم داشت دو ماهه (دو ساله نشه صلوات!)

چند روزه درگیر پدیده ای شدیم به نام "رفلاکس نوزادی" یا همان برگشت اسید معده (در بزرگسالان کل درد و آزارش سوزشی است در حد ترش کردن) که در نتیجه جوجه بی قراری خواهید داشت که باید ۲۴ ساعته در آغوش باشد... و با گذشت زمان بهتر می شود و کل درمان های دارویی پیشنهادی به اندازه بزرگتر شدن جوجه و راهکارهای فیزیکی (مثل عمودی نگه داشتن طفلک بعد از خوردن شیر و ...) جواب نمی دهد.


شرمنده کامنت های مهربانتان نشده باشم، همه قبلی ها را جواب دادم :-) امیدوارم با آغاز پاییز برگردم :-) 


التماس دعا :-)

۲۲ حبه چیده شد. ۱۹

نبینم چشمات اشکی باشه

دختر اینجا نشسته

گریه می کنه زاری می کنه

از برای من، پرتقال من

اسمش چی چیه؟

اسمش لیلیه :-(


گریه که می کنه، دل آدم کنده میشه...

راستی، این دختروووی ما فقط سه نوع صدا از انواع گریه های دانستن رو در میاره که گریه گرسنگی جزوش نیست :-|

۱۵ حبه چیده شد. ۱۷

مادر، بهشت من همه آغوش گرم توست...

شاید یکی از لذت های مادرانگی، آرام گرفتن لیلیِ جان در آغوش توست، وقتی هیچ چیز دیگری آرامش نمی کند...

حس بی نظیری است :-)


پ.ن. مراحل ریکاوری من به خوبی پیش می رود، غول خواب شبانه تا لنگ ظهر کش می آید و کم کم دارم بر میگردم به دوران اوج، نشانه اش قورمه سبزی ای که امروز پختم برای نهار :دی زمان را که حسابی manage کنم در چند روز آتی، با اولویت بالا جواب کامنت ها را می دهم، بعد سرک می کشم به وبلاگ هایتان :-)

۱۸ حبه چیده شد. ۱۷

ماشالا ماشالا :-)

ماشالا به لیلی   -ماشالا

ماشالا به چشماش    -ماشالا

ماشالا به لپاش     -ماشالا

ماشالا به لبهاش.    -ماشالا

ماشالا به موهاش.   -ماشالا

ماشالا به دستاش.   -ماشالا

ماشالا به پاهاش.    -ماشالا

...

ماشالا به لیلی، ماشالا

هزار ماشالا، هِی، هزار ماشالا


پ.ن. در نظر بگیرید من را با چشمهای به خون افتاده ی پف کرده، در حالی که برای لیلی، شعر من در آوردی "ماشالا ماشالا" رو می خونم و مامانی صدیقه و دادا سهیلا دست می زنند و در تکرار ماشالا ها همراهی می کنند :دی


۱۷ حبه چیده شد. ۱۸

سیِ سه

سه شنبه، سی خرداد، در آخرین ماه های سی و سه سالگی

ساعت دو صبح، کیسه آب، پریدن از خواب، دلشوره، "هفته ۳۶ تمام شده؟"، "صابر بیدار شو باید برویم بیمارستان"، "نگران نباشی پریسا"، دلشوره، دلشوره، اورژانس، بیمارستان لاله، بلوک زایمان، "ریه هاش کامل شده؟"، "خبر کنید دکترش بیاد"...

"ببریدش اتاق عمل"، "دکتر، ریه هاش... :-("، "نگران نباش، دخترم"

سابقه عمل جراحی؟ سابقه بیهوشی؟ سزارین؟ "ممکن است برود NICU، می توانید هزینه ها را تقبل کنید؟" :-(

اذان صبح، بیست و پنجم رمضان، "ختم قرآنم تمام نشد :-("، ناشتا بودی؟ اسپاینال؟ پاهایم رو حس نمی کنم، صدای گریه لیلی، لپ کوچکش روی گونه راستم، سالم است، "دستگاه نمی خواد؟"، "دخترم کجاست؟"، ریکاوری

"نباید تکان بخوری"، "گردن از محور ستون فقرات خارج نشود"، مامان، بابا، صابر، خاله، شیردهی، کوچولوی ۲.۵ کیلویی ما :-) سالم است؟ سالم است؟ لیلی کجاست؟

سالم است :-) چه خوشگله :-) "فقط مایعات"، "تکان نمی خوری"، "تکان نخور، خانم!" لیلی سیر نمیشه، شیرخشک، شیر، دارو، ملاقات، بهناز، بی قراری، بی قراری، هذیان، "می خواهم بروم خانه، من رو مرخص کنید" :-(

"الحمدلله حال مادر و دختر خوبه، تا ظهر مرخص می شوید :-)"

خانه، خانه، خانه :-) مامان، سردرد، متخصص اطفال، سردرد، تهوع، بالا آوردن کنار خیابان، بیمارستان صارم، تست زردی، "کمی بالاست"، "فردا تکرار شود"، "آب بدن بچه کم شده، شیر مادر غلیظ است برایش، ۳۰ سی سی کمکی با قطره چکان"، خانه مامان، سردرد، سردرد، "تو برو استراحت کن پریسا! جانِ من برو"

"پریسا استراحت کن، جانِ من"

"جانِ من"

تکرار تست زردی، مهمان، دادا سهیلا و عمه مریم و عمو محمد، زردی نرمال شده، تکرار دو روز بعد، بخیه ها تیر می کشد، "این درد کمر است یا کلیه؟" گریه، "چرا خوب نمی شوم؟"، "وزن زیر 2.5 کیلو؟ غربالگری تکرار شود"، "به خاطر ۳۵ گرم؟" گریه، بی قراری، "زردی نرمال است"، لیلی خوب است، همه چی خوب است، نگران نباشی...

شیشه نچرال، کمکی، شیردوش... شب ها گرسنه است، غربالگری خوبه، منحنی پایش رشد خوبه، دکتر عزیزم :-) بخیه ها رو بکشیم، "همه چی عالیه دخترم"، بیشتر استراحت کنی...


یک روز کامل، فقط با شیر مادر، بدون ضعف، بدون کمکی، موفق می شویم؟

۲۱ حبه چیده شد. ۱۸

لیلی، مثلِ پری

چهارده روز است در خانه ی ما، لیلیِ کوچکی زندگی می کند...

که آهنگ نفس هایش، ضربان قلبهایمان شده 

و عطر تنش، خوشبوترین رایحه خوشبختی مان

صدای گریه ی نازکش، حتی از دور، شیره زندگی را در من جاری می کند

لیلی در هلیلگ

با لیلی بیدار می شوم، با خوابیدنش به او خیره می شوم و خدا را شکر می کنم برای بودنش، برای داشتنش و برای زندگی این روزها...

این روزها، ساعت دنیایمان به وقت لیلی کوک شده :-*

متولد آخرین روزهای بهار ۹۶،

به وقت اذان صبح بیست و پنجم رمضان، سه شنبه سی ام از ماه سوم...


پ.ن.۱ عکس بالایی، لیلی گولو در گهواره به درخواست توکا :-)

پ.ن.۲ شاید این نوشته خورشید جانم را ندیده باشید...


۴۹ حبه چیده شد. ۱۵

دوبله وسط :-)

صابر پرسید: به نظرت بعداً بچه را بگذاریم کدام ورزش؟

از آنجایی که مخاطبِ صابر با آن همه پیشینه ورزشی درخشان در جودو، والیبال، کشتی فرنگی، فوتبال، فوتسال، پینگ پنگ و غیره، من بودم که به بهانه ی علاقه به ورزشهای انفرادی و شعار "من از ورزش های گروهی خوشم نمیاد"، هیچ وقت نه والیبال را درست یاد گرفتم، نه بسکتبال و نه هیچ ورزش انفرادی یا گروهی دیگه و همیشه نمره ورزش در کارنامه ام به عنوان مایه ننگ و پایین آورنده معدل محسوب می شد و به علت خشکی عضلات در سن ۲۲ سالگی به فیض فیزیوتراپی و در ۲۸ سالگی به تست کایروپرکتیک نائل آمدم، گفتم: "ژیمیناستیک؟ مثلاً؟ با یه دونه از این دامن توری سفیدها :-)"


یه نیم گاهی انداخت و گفت: ژیمناستیک چیه لوس بازی! تکواندو خوبه :-)


پ.ن. بعد از کتاب "من پیش از تو"، کتاب "پس از تو" را خواندم که به نظرم یک کار تجاری ضعیف محسوب می شد از نویسنده، برای استفاده ابزاری از شهرت کتاب اول :-|

"جزء از کل" را می خوانم، فعلاً راضی ام ازش :-)


۴۱ حبه چیده شد. ۲۰
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
یک عالمه یک*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان