با چشمان نیمه‌باز

الان ساعت یازده شب است، یک اپلیکیشن نصب کردم که هر روز یادم بیاندازد که باید شکرگزاری کنم "Presently" و در حالی که به یادداشت‌های بیست روز اخیر نگاه می‌کنم به این فکر می‌کنم که بد نیست ایده‌های نوشتن در وبلاگ را هم جایی یادداشت کنم تا در آخرین ساعت دوشنبه پنج‌شنبه کاسه‌ی چه‌ بنویسم دست نگیرم :-|

۳ حبه چیده شد. ۱۵

محل دیدار علاقه و استعداد

نوشتن را دوست دارم، چه به قول کوچ‌ها برای ژورنالینگ فکر و احساس باشد، چه برای یادداشت کوتاه دوشنبه-پنج‌شنبه‌های حبه‌انگور، چه به قول بچه‌های فروش story-telling ارائه‌ی محصول، چه کامنت‌گذاری کد قبل از کامیت روی git یا نوشتن گزارش کار ساده قبل تحویل به کارفرما.

نوشتن برای من در دایره‌ی امن قرار دارد، منطقه‌ی چیرگی‌ها و مهارت‌ها، جایی که هر وقت کار سر قوز افتاد و رسیدم به نوشتن، انگار همه چیز ساده شد.

پ.ن. از مواهب پنهان این روزها، پنج‌شنبه قبل، جلسه هشت از ده جلسه کلاس آنلاین داستان‌ کوتاه مقدماتی با مرتضی برزگر گذشت، به لطف عارفه.

۴ حبه چیده شد. ۱۸

که عشق آسان نمود اول...

من همیشه دوچرخه‌سواری جزو خاطره‌های نابم بود، ناب، پر از شادی و تفریح. این مطلب قرار است درباره تفاوت آنچه گمان‌ می‌کنیم و آنچه هست،  باشد. پس می‌نویسم که این مراحل یادم بماند و برای هر کدام از خودم تقدیر کنم :) مراحل دوچرخه‌سواری به عنوان وسیله نقلیه و نه یک ابزار تفریحی:

۱- حفظ تعادل اولیه (همان چیزی که معروف هست به بلد بودن دوچرخه‌سواری)

۲- حفظ تعادل ثانویه :دی (حرکت روی شیب سی درجه، سنگفرش، خاکی، ساندویچ، دست انداز، از لبه‌ی چهار سانتی  بالا به پایین و برعکس) 

۳- مهارت دور زدن به طرفین یا دوربرگردان (با یک دست روی فرمان، در حالی‌که دست دوم به عنوان راهنما مسیر را به پشت سری‌ها نشان می‌دهد)

۴- مهارت توقف و شروع دوباره پی در پی بدون اعوجاج در زمین اکثراً لغزنده پس از باران (پشت چراغ قرمز، قبل ورود به مسیر اصلی، ...)

۵- مهارت دوچرخه سواری شهری و آشنایی با علائم راهنمایی رانندگی (کنترل هیجانی کنار خیل دوچرخه سواران و موتور سواران، کنار ماشین‌ها و اتوبوس‌ها...)

۶- آمادگی جسمانی برای پا زدن به مدت حداقل ده تا پانزده دقیقه مداوم برای رسیدن به مقصد، در آب و هوای سرد مرطوب و سرعت باد ۴۰ کیلومتر در ساعت.

۷- تکرار همه مراحل فوق با یک بچه ۱۵ کیلویی در صندلی کودک عقب (می‌توانید اول با وزنه امتحان کنید) :-)

پ.ن. تقریبا اواسط خوان دوم هستم، با نوک زدن به خوان‌های سوم، چهارم، پنجم و هفتم :)

۸ حبه چیده شد. ۱۳

شکست مهم نیست، بازنده نباش!

دقیقاً مهم نیست چندبار زمین می‌خوری، یکبار، د‌ه‌بار، هزاربار... مهم این است که بعد هر بار زمین خوردن، بروی کنار خودت، خاک‌ها را بتکانی از روی لباست، چند بار با محبت بزنی روی شانه‌ات و بگویی: "خیلی خوب بود، من دیدم که تو تمام تلاشت را کردی، من همیشه‌ی همیشه‌ی همیشه کنارت ایستاده‌ام و دوستت دارم".

پ.ن. کتاب "خرگوش گوش داد" را بارها خواندم، نه برای لیلی، برای خودم...

۵ حبه چیده شد. ۱۳

اسکرین تایم!

یعنی اسیر این دوران قرنطینه هستم! هر چی شعار و توصیه و التماس و درخواست و ... درباره استفاده کمتر از اسکرین بود، دست اندر کاران حوزه کودک همه با هم فراموش کردند :-| خب البته چی کار کنند؟ الان کلاس ورزشی آنلاین، کلاس موسیقی آنلاین، همه امتحان‌ها آنلاین،‌ دکتر آنلاین، داستان آنلاین، این وسط مظلوم ترین آنلاینی که همیشه تیر اتهام به سمتش بود انیمیشن و برنامه کودک است که خب اسکرین تایم محسوب میشه و حتما محدود کنید! حالا انگار بقیه اش خارج اسکرین تایم است :دی

۲ حبه چیده شد. ۱۶

social distancing

اینجا رعایت فاصله یک و نیم متر الزام قانونی دارد، یعنی اگر تجمع بیشتر از سه نفر از اعضای غیر خانواده مشاهده شود، جریمه خواهید شد... و بدین گونه بعد از دو هفته ما امکان بیرون رفتن کوتاهی پیدا کردیم، من با لیلی در کالسکه و خانم کریستین با فاصله دو متر از هم و بلکه هم بیشتر :) و برایم جالب بود که همه مردم رعایت می‌کردند، البته تعداد کمی آدم در خیابان بودند ولی همان تعداد هم واقعاً دو متری هم راه می‌رفتند (مثلاً متر گذاشته بودند تو جیبشان :دی)

و از همه جالب‌تر این‌که من دیدم میشه دو متری هم راه رفت و حرف زد، حقیقتاً اگر قبل از این دوران بود می‌گفتم یعنی چی، باید تو خیابون داد بزنیم :-| حالا مثلا اگر ما به فاصله دو متر پشت هم در یک طرف پیاده رو بودیم و یک هو کسی از مقابل می‌آمد چه؟ خب می‌رفت اون طرف خیابان :) این‌قدر دلم خواست وقتی بچه بودم و صبح زود می‌رفتم مدرسه یا عصرها که تاریک بود از سر کار بر میگشتم خانه یه social distancing حسابی برقرار می‌شد...

۵ حبه چیده شد. ۱۴

قرنطینه یا قحطی

دقیقا نمی‌دانم توی کدام برنامه و از زبان کی این جمله را شنیدم که حالا رفتید قرنطینه، قحطی که نیومده! و اینجا در آغاز تعطیلی سه هفته‌ای همگانی مدارس،‌ مهدکودک‌ها (به غیر از کودکان کادر درمان و مشاغل مربوطه)، رستوران‌ها، ... آدم وقتی پایش را می‌گذارد فروشگاه وحشت می‌کند! یعنی این قدر قدرت خرید مردم کجا قلنبه شده بود؟ یعنی این همه خرید را می‌برند کجا جا می‌دهند؟

این‌جا که در راستای افزایش وحشتناک نرخ مبتلایان و آمار درگذشتگان در اثر Corvid-19 هم playgroup و هم کلاس ورزشی لیلی تعطیل شده، از کلاس زبان من دو جلسه مانده بود که آنلاین برگزار خواهد شد و فعلا قرار است سال نو و بهار را در خانه بغل کنیم :) 

پ.ن. در همین راستا امروز سمنو پزون داشتیم که بیا و ببین :)

۷ حبه چیده شد. ۹

سی درجه

یک مطلبی تو گروه‌های تلگرامی و اینستاگرام دست به دست می‌شد مبنی بر این که ویروس کرونا در دمای بالای سی درجه زنده نمی‌ماند، راست و دروغش پای خودشان، ولی اگر درست باشد، با توجه به این که اینجا سیصد و شصت روز سال دمای هوا زیر سی درجه است، فکر نکنم کرونا به این زودی‌ها از این آب و هوای مطلوب دست بکشد :-|

۵ حبه چیده شد. ۹

بحران

آخرین ساعت، از آخرین روز، پیش از اتمام هفته‌ای که در تعطیلات به سر بردیم، با اعلام رسمی از یافتن اولین مورد مبتلا به کرونا در اینجا، رو به پایان است. نگرانی از شرایط جاری ایران و وضعیت خانواده و عزیزان یک طرف، آینده نامعلوم برای سفر به ایران و قرنطینه یک طرف دیگر...

دارم به این فکر می‌کنم که چطور هر چیز ساده‌ای در ایران قابلیت تبدیل شدن به بحران دارد، باران می‌بارد می‌شود سیل،‌ نمی‌بارد می‌شود خشکسالی، گران شدن بنزین، دفاع کنیم بحران است، حمله کنیم، بحران است... پرواز هواپیمای مسافربری... و دلم مشغول کادر درمان است، خط مقدم در تلاش برای نجات جان انسان‌ها، بی‌دفاع و بی‌ادعا.

پ.ن. این روزها کرونامه‌های دکتر میم را که از دست نمی‌دهید؟

 

۲ حبه چیده شد. ۷

آقا قول :)

تجربه نشان داده خستگی و کمخوابی روی همگان تاثیر یکسانی ندارد، گاهی شبیه یک غول* بی شاخ و دم قابلیت از پا انداختن شما را دارد، گاهی شبیه یک مگس مزاحم گهگاه دور سرت می‌چرخد و وز وزی می‌کند و می‌رود... من در دسته‌ی اول هستم:-| وگرنه می‌خواستم امشب از وقتی که قبل سفر ایران و حوالی سال نو چینی‌ها در همان آشفتگی بعد قیمت بنزین و قطعی اینترنت و انتقام سخت و سقوط هواپیما، اسم کرونا به گوشم خورد اینجا بنویسم تا نگرانی این روزهایم از حال و روز خانواده مخصوصا پدرها و مادرها و کنسل شدن پرواز نوروزمان به ایران...

* کتابی می‌خواندم برای جگرگوشه به نام "قول بچه قورباغه"، تا عنوان را خواندم، گفت: "خب کو؟ قول کو؟" گفتم: "قول؟" گفت: "آره دیگه، آقا قول :-| "حالا چطور مفهوم انتزاعی قول و تفاوتش با موجود انتزاعی آقا غول را توضیح دادم بماند :دی

۰ حبه چیده شد. ۸
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
یک عالمه یک*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان