تولد عید شما مبارک :-)

وسط همه آهنگ هایی که رسانه ملی داره برای مبعث پخش می کنه، یه آهنگ بی کلام "تولدت مبارک" هم پخش کرد :-|

ظاهراً عید ربطی به تولد نداره، ولی اگه کسی تولدش هست، مبارک :-)


پ.ن. در راستای افزایش شادی و خوشحالی مادر و بچه، صابر اعلام کرده تا تولد لیلی فقط سریال طنز می بینیم :-) در اواسط سیزن دو big bang theory هستیم، با تشکر از Fa Ella، جولیک و نی لو :-)

۱۹ حبه چیده شد. ۸

دادا سهیلا :)

اولین بار که مریم (خواهر صابر که یک نی نی خوشمزه سه ماهه داره به اسم دیبا) از جانب دیبا، به مادر صابر گفت: دادا سهیلا (دادا در زبان کردی یعنی مامان، کتاب "دا" رو شاید خونده باشین، مثلاً)

واکنش صابر این بود: "ما که بچه بودیم از این که بهش بگیم دادا خوشش نمی آمد، حالا چرا نظرش عوض شده :-|"


بعد من با خودم قرار گذاشتم که وقتی اومدند خانه‌مان (قرار بود در راه کانادا به ایلام، در تهران توقف کنند) از خودشون بپرسم، که دوست دارن لیلی چی صداشون کنه...

ولی انگار آن‌قدر این برایم تکرار شده بود که بچگی‌های صابر از مخاطب قرار گرفتن با عنوان "دادا" خوششان نمی‌آمده که وقتی دیدمشان، گفتم: خب چرا "دادا"؟ دوست دارین به جایش لیلی بهتون بگه "مامانی"؟

نگاه مهربانی بهم کرد و گفت: نه! می‌دونی چیه پریسا جون، مامانی هم خیلی خوبه، ولی مریم از من پرسید که دوست دارم دیبا چی صدایم کنه و من گفتم دادا، چون دادا خیلی عنوان قدیمی و اصیل کردی است و الان‌ها دیگه هیچ کس استفاده نمی‌کنه، این طوری دوباره زنده میشه :) حالا اگه تو مامانی رو دوست داری، اشکال نداره، لیلی بگه مامانی :)


یعنی آب شدم رفتم تو زمین :-| چرا اول نپرسیدم: "شما چی دوست دارین؟"

خودم هم نمی دونم...


۲۱ حبه چیده شد. ۱۸

کوپن قند، روغن، برنج خریداریم :-|

از اتاق فرمان اشاره می کنند، در زمان های قدیم به محض اعلام کوپن قند، روغن، گوشت یخی، برنج اروگوئه ای و نفت، صفی بلند که انتظار کشیدن در آن با خطر جانی همراه بود، در محل کلیه عوامل مجاز توزیع کالاهای کوپنی تشکیل می شد.

- اشاره به صف طویل داوطلبین، این روزها، وزارت کشور :-|


تا الان بیش از 600 نفر رجل سیاسی اصلح برای احراز پست ریاست جمهوری اعلام آمادگی کردند، در حالی که هنوز افراد اصلی وارد صحنه نشدند.

۲۵ حبه چیده شد. ۱۴

باقالی پلو با ژله :-|

حقیقتاً این ایده قدیمی که به خانم باردار اصرار کنید شما الان دو نفری، پس باید به اندازه دو نفر غذا بخوری، همان قدر اشتباه است که شما چون الان مادری و بهشت زیر پای مادران است، باید همه چی را تحمل کنی و دم نزنی :-|

۱۹ حبه چیده شد. ۱۷

از پشت بوم خونه توی کوچه :-|

و در راستای بازگشت از سفر و تصمیم مشترک ما برای موکول کردن دیدن ادامه سریالها به بعد تعطیلات*، تعداد برنامه هایی که از رسانه ملی مشاهده می شود ناچاراً به سه تا افزایش پیدا کرده:

۱- دستپخت

۲- یک مسابقه قرائت قرآن برای پسربچه ها، شبکه قرآن

۳- مسابقه ادابازی خندوانه


فقط خواستم اشاره کنم از وقتی اسپانسرها برنامه ها رو جهت دهی می کنند، می شود آنتن تلویزیون را از همان بالای پشت بام پرت کرد پایین :-|


* چون در تعطیلات، بیم آن می رود که تا روزی ۱۲ قسمت مصرفمان برود بالا :-/


۱۳ حبه چیده شد. ۱۰

آلفاقنطورس

و عنوان بهترین عید دیدنی همه قرون، با اختلاف تقدیم می شود به دیدار داییِ مادر صابر که قدیم ترها در دبیرستان، استاد فیزیک صابر بود و پیرمرد و پیرزن بی نهایت متشخص و مهربانی بودند در بستر بیماری...

پیرمرد مهربان با زبان شیرین کردی برایم از آلفاقنطورس گفت و انیشتین و E=mc2 و اینکه چقدر به صابر نصیحت می کرده پزشکی بخواند که مهندسی آخرش کارمندی دارد و حقوق ثابت و کو گوش شنوا :-|

در کل همه ی این سال ها عیددیدنی رفتن، تنها کسانی که واقعاً از دیدن مهمان عید روحشان شاد شد، همین دو تن بودند و بس :-)


۸ حبه چیده شد. ۱۲

سلامتی :-)

سلامتی سه تن،

ناموس و رفیق و وطن

سلامتی سه کس،

زندونی و سرباز و بی کس

سلامتی باغبونی که زمستونش رو از بهارش بیشتر دوست داره

سلامتی آزادی

سلامتی زندونیای بی ملاقاتی

#اعتراض_کیمیایی


براتون یه سال سرشار از سلامتی، عشق و شادی آرزومندم :-)

۲۰ حبه چیده شد. ۱۴

سازت را با بهار کوک کن

جوانه های سبز طلایی بر شکوفه های عطرآگین سیب، بهار می آید بی بهانه... لبخند می زنم، صدای در می آید، دستم را می گذارم کنار لیلی...

صابر را صدا می زنم، چشمانم را می بندم، صدای ماهی نازکم را حس می کنم... 

- صدایش را می شنوی؟

چشمان پر از شوقش می گوید نه... صدای تکان خوردن آب مگر چقدر بلند است؟

ساز می زنم برایش، در آب می رقصد، نرم، شاد، کودکانه...

پنجره ها را باز می کنم، همه ی خانه پر از عطر بهار می شود...

یک بهار با ماهی کوچکمان :-)


پ.ن. به دعوت بهار نارنج جانم :*


۱۹ حبه چیده شد. ۱۶

ریال های باورنکردنی :-)

رفته بودیم نمایشگاه بهاره ارم، برای گردش و تفریح، یک ساک مناسب دیدیم برای گذاشتن وسایل بچه، از این ساک ورزشی ها، صابر گفت: 250 تومنه؟

شانه انداختم بالا :-|

از فروشنده غرفه کناری پرسید: اینا به ریال است؟

طرف گفت: آره داداش :-)


برگشتیم همون جا. ساک رو نشان فروشنده دادیم، به صابر گفت: اون پانزده تومنیه رو میگی؟ خودت قدت بلنده بیارش پایین، دستت درد نکنه :-)

خلاصه انتظار نداشتیم، ولی قیمتش جالب بود :-)


پ.ن.۱ خوب، بد، جلف در سالن فرهنگیان کنار خانه مان اکران می شد، یک شب رفتیم ببینیم این سالن که همیشه فیلم جفنگ میگذاره چطوریه، به این نتیجه رسیدیم از روی سالن هم میشه نتیجه گرفت که فیلم جفنگ هست یا نه :-/

پ.ن.۲ یه ست لباس نوزادی ۱۹ تیکه خریدم (سمانه می گفت یکی از اینها تا سه ماهگی بچه کافیه)، نمی دونم این تیکه هایش به چه درد می خورند :-/

پ.ن.۳ اگر هی نمیگید خشن هستی و خشن نبین و ... از breaking bad بسیار خوشم اومده، دو سیزن تمام شده تا به حال :-)


۲۰ حبه چیده شد. ۱۳

آواتار طور

وقتی یک نفر دچار بیماری سخت، مزمن و طاقت فرسایی می شود، دلداری هایی از جنس "غصه نخور، زود خوب می شوی"، "امیدوار باش فردا روز دیگری است" یا" به فرداهای روشن بیاندیش" کمک چندانی به احوالات فرد نمی کند!

در واقع مشکل بیمار این نیست که نمی خواهد باور کند خوب نمی شود، وقتی آدم در دوره های طولانی با یک بیماری دست و پنجه نرم می کند، مسئله خواستن و نخواستن نیست، او به واقع یادش نمی آید که روزهایی که بهتر بود، چطور بود یا چه حسی داشت...

بحث افسردگی و لجبازی نیست، او واقعاً نمی تواند امیدوار باشد، چون یادش نمی آید، بیماری آدم را ناتوان، درمانده و ناچار می کند و در چنین شرایطی نمی توان انتظار داشت که بتواند تصویر کند روزهای خوشی چگونه بودند...

شاید یک پیشنهاد خوب، استفاده از ترکیب دارو و واقعیت مجازی برای یادآوری روزهای بدون درد، نقص یا ناتوانی است. حتی یک روز یا چند ساعت می تواند امید را برگرداند، نقاشی یک روز امیدبخش وقتی دقیقا وسط آن روز به تصویر کشیده می شوی، باعث می شود یادت بیاد خوبی چه شکلی است، وقتی حالت خوب بود چه حسی داشتی و باید به چی فکر کنی :-)

۲۵ حبه چیده شد. ۱۸
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
یک عالمه یک*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان